وقتی که از همهچیز بیخبری، شخص مقابلت از همهچیز تو آگاه است. حتی
اگر در خواب صد ساله باشد...!
جالب نیست؟!
تو بیداری و غفلت از هرچیز داری و او...در خواب است و از همهچیز
باخبر...!
•••حدود یک هفته از مرگ یهویی آقای پارک گذشته بود و میشه گفت تموم خاندان پارک و همکارهای قبلیِ آقای پارک به مراسم عذاداریش رفتن و در غم بزرگشون شریک شدن.
پدر و مادر و البته برادر جیمین هم در مراسم حضور داشتن و خانم پارک مدام
داشت همسرش رو که برای برادرش گریه میکرد، آروم میکرد و پسر اول خانواده هم، برادر مبهوتش رو.
جیمین هنوز هم مرگ عموی عزیز و مورد علاقهش رو باور نداشت؛ به طوری که این یک هفته حتی یه لیوان آب هم نخورده بود.بعد از اینکه مراسم تموم شد و به خونهشون برگشتن، جیمین با وجود حال
بَدِش اصرار مادر و پدرش رو مبنا براینکه باهاشون به سئول بره و اینجا نمونه، نادیده گرفت و مادرش که دید رگ لجبازی پسرش باد کرده، با هزار
جور نگرانی اونو به خانم و آقای سو سپرد و خانم سو با اطمینان خیالش رو
دربارهی جیمین راحت کرد.خانم و آقای پارک به خاطر شغلشون مجبور بودن زودتر به سئول برگردن و
پسر اول خانواده به خاطر نامزدش که به شدت مشغول امتحاناتش شده بود
ولی با اصرار، اون هم به مراسم عزاداری اومده بود و حالا دو روز دیگه امتحان
خیلی مهمی داشت، مجبور شد همراه با پدر و مادرش دست نامزدش رو بگیره
و به سئول برگرده.اگرچه میتونستن حداقل یه روز دیگه رو پیش جیمین بمونن ولی اینو مطمئن
بودن که تأثیری در حال بد و منزوی بودن پسر نداره.جیمین حتی وقتی که کسایی برای تسلیت به عمارت میاومدن، سریع به اتاق زیر شیروونی میرفت و در رو روی همه قفل میکرد و به نظر میاومد فقط
میخواد تنها باشه و پدر و مادرش با کمال میل چیزی که پسرشون میخواست رو هر چند اشتباه، بهش دادن...تنهایی...!
•••روی تخت دراز کشیده بود و حتی حوصلهی دوش گرفتن رو هم نداشت ولی باید به خودش میرسید.
"با آدم مُرده، نمیشه مرد!"
این آخرین نصیحت مادرش بود و خب... میشه گفت تأثیر خیلی زیادی روی
حال پسرِ افسرده شده داشت.دست خودش نبود؛ علاقهی شدیدی که به عموش داشت چندبار حتی باعث اعتراض پدرش شده بود.
هر چند به شوخی ولی حتی خود جیمین هم میدونست که عموش رو بیشتر
از پدرش دوست داره.
YOU ARE READING
The Fourteenth Night
Fanfictionپسری که سالهای سال پیش توسط نفرینی سنگین آیندهش رو از دست میده و سرنوشت پسری دیگه رو کلید زندگی اون شخص قرار میده... #فارسی Writer: Raha "Lustmind" فایل این فیک قبلا در تلگرام قرار داده شده که به خاطر خام بودن متنها، تغییر دادم و اینجا دوباره آ...