"در ادامهی اخبار امروز به نقل از ایستگاه پلیس ماپو شاهد یک فقره قتل هستیم. معلم بازنشسته، هوان مینجی، دیشب حوالی نیمه شب در ساختمان محل زندگیاش به قتل رسیده. کارآگاه وو اطلاعات وابسته به این پرونده رو کاملا محرمانه دونستن و اعلام کردن تا زمانی که تحقیقات تیم به اتمام نرسه هیچ مصاحبهای صورت نمیگیره. کیم سوهو؛ خبرگزاری یونهاپ، سئول."
کنترل تلویزیون رو برداشت و همینطور که خمیازه میکشید از آشپزخونه به سالن برگشت. بشقاب توی دستش رو روی کانتر گذاشت و بعد از عوض کردن چند شبکه بالاخره تصمیم به خاموش کردن تلویزیون گرفت.
ساندویچی که آماده کرده بود بهش چشمک میزد و بوی نون تازه تست شده هنوز حس میشد. نمیتونست تا بیدار شدن برادرش صبر کنه پس بدون وقفه پشت کانتر نشست و گاز نسبت بزرگی به ساندویچ توی دستاش زد.
طعم پنیر موتزارلا و ترکیبش با گوجه فرنگی بهش احساس تازگی میداد. اونقدری طعم مورد علاقهاش بود که اگه میتونست هرجوری که شده پنیر رو توی تمام وعدههای غذاییاش جا میداد!
آخرین تکهی ساندویچ رو با ولع خورد و انگشتهای آغشته به پنیرش رو لیسید. ظرف کثیف رو توی سینک گذاشت و بعد از برداشتن کلید از خونه خارج شد.
چند دقیقهای میشد که روی صندلی گوشهی گلفروشی نشسته و نوای پیانو تمام افکار و ذهنیاتش رو به تاراج برده بود اما با این حال بازهم چهرهاش حسی رو انتقال نمیداد.
انگشتهای باریک و کشیدهاش برای لمس کلاویههای پیانو بیقرار به نظر میرسیدن و این رو حرکت آروم و ملایمشون کاملا نشون میداد.
با صدای باز شدن در ساختمون، دوباره بسته شدنش و بلافاصله باز شدن در گلفروشی چندباری پلکهاش رو روی هم فشار داد و دستهاش رو مشت کرد.
از به هم خوردن آرامشش متنفر بود! و حقیقت این بود که نمیدونست با وجود این حساسیت چطور اون بچهی پر سر و صدا رو سالها کنار خودش تحمل کرده!
+ تعجب کردم که اول صبحی صدای پیانو از کجا میاد. فکر کردم شاید یهویی هوس پیانو زدن کردی هیونگ!
چشمهاش هنوز بسته بود و صدای دم و بازدم منظمش بهش آرامش میبخشید.
-- آخرین بار کی برات پیانو زدم؟!
بحث تکراری و خسته کنندهای که وویونگ ازش بیزار بود و حتی نمیدونست چرا آخر همهی حرفهاشون به اینجا ختم میشه.
+ وقتی شش سالم بود.
بکهیون سری تکون داد و بعد از باز کردن چشمهاش از جا بلند شد. دستگاه پخش رو خاموش کرد و بدون نگاه کردن به وویونگ دوباره سر جاش برگشت.
-- تکرارش نکن.
+ جینیونگشی!! اینقدر بد اخلاق نباش دیگه.
چند ثانیه برگشت و به چشمهای پف کردهی وویونگ که نشون میداد تازه از خواب بیدار شده خیره شد.
YOU ARE READING
Night Queen
Fanfictionاگه از بیرون به ماجرا نگاه میکردی به نظر نمیرسید مشکلی وجود داشته باشه اما خب در اصل اینطور نبود. کسی از آینده خبر نداشت. شاید سوهو یه روزی از اینکه فقط بخاطر یه پایاننامه درگیر یه پروندهی قتل شده؛ پشیمون میشد. شاید بکهیون بخاطر اینکه تصمیم گر...