Chapter 02

99 6 4
                                    


چپتر دوم

🔖خجالت... در حدی که نشه چای برداشت!🔖

𖦹𖦹𖦹𖦹

یوان یانگ با اکراه دو فنجون چای ریخت. یوان لی جیانگ، گو چینگ پی رو راهنمایی کرد تا روی مبل بشینه. قصد داشت در مورد اوضاع اخیر شرکت و کارهایی که باید تو آینده انجام می‌دادن باهاش حرف بزنه. گو چینگ پی دفتر یادداشتش رو باز کرد. همونطور که بهش گوش می‌داد، می‌نوشت.

یوان یانگ روی مبل کنار گو چینگ پی نشست. فوق‌العاده تیزبین بود. با اینکه بینشون به اندازه‌ی یه نصفه آدم فاصله بود ولی یوان یانگ خیلی خوب می‌تونست دست نوشته‌ی گو چینگ پی رو توی دفترش ببینه. خطش خیلی زیبا بود، مخصوصاً اینکه از خودنویس استفاده می‌کرد. خطوط نوشته‌هاش پررنگ و بزرگ بود. خمیدگی‌های حروف چینی رو با جوهر تیره و ضخیم، پر کرده بود. یه حرف به اندازه‌ی دو خط جا گرفته بود، پر رنگ و کامل، با قدرت پر شده بود.

یوان یانگ همیشه از مردهایی که بیش از حد خودشون رو تو چشم بقیه نشون می‌دادن و به جزئیاتِ ظاهرشون می‌رسیدن، بیزار بود. تمام بدن گو چینگ پی، نشون دهنده‌‌ی خلق و خو و شخصیت مردونه‌ش بود ولی اگه کسی جزئیات ظاهرش رو با دقت بررسی می‌کرد، می‌تونست بفهمه که گو چینگ پی یه حس ظرافتی رو هم القا می‌کنه. حسی که به سختی میشه از مردهای خشن و درشت انتظار داشت. اینم یه ویژگی دیگه بود که یوان یانگ ازش بیزار بود.

یوان یانگ توی ارتش بزرگ شده بود. اون عادت داشت با یه مشت مرد شلخته تو یه جای بهم ریخته زندگی کنه. پس همون اول با دیدن گو چینگ پی، کسی که تو هر جنبه از زندگیش وسواس نشون می‌داد، نتونست تحملش کنه. فقط با دیدنش احساس ناراحتی می‌کرد.

در کل، اصلا انتظار نداشت گو چینگ پی بتونه همچین دست خط قدرتمند و بزرگی داشته باشه. برای همین نمی‌تونست جلوی خودشو بگیره و چندین بار بهش نگاه کرد.

یوان لی جیانگ به شکل مورب روبه‌روی یوان یانگ نشست. وقتی فهمید که چشم‌های یوان یانگ روی یه نقطه میخکوب شده، سرشو بلند کرد تا نگاهی بهش بندازه.

یوان یانگ حس کرد یه جفت چشم کنجکاو زیر نظرش گرفتن، پس بلافاصله سرشو بالا آورد و بی‌هدف به اون پیرمرد نگاه کرد. یکم بعد خسته شد و با بی حوصلگی سرشو به طرف دیگه چرخوند.

یوان لی جیانگ گفت:" بیا اینجا و به چیزایی که من و مدیر گو میگیم گوش کن. لطفاً این مسئله رو جدی بگیر. از امروز به بعد تو قراره تو این شرکت کار کنی. در آینده باید به هرچی که مدیر گو میگه گوش کنی و ازش پیروی کنی. به دستوراتش عمل کن و اونا رو مثل یه فرمان نظامی در نظر بگیر."

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 11, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Beloved Enemy (Persian Translation)Where stories live. Discover now