از بین درختایی که گلبرگ های شکوفه هاشون در حال ریزش بودن رد میشد و بهشون نگاه میکرد.
دوتا از سربازاش با فاصله ازش راه میرفتن.
سرجاش ایستاد و دستش رو بلند کرد.
باد به آرومی میوزید و همین باعث میشد شکوفه ها از درخت جدا بشن و پایین بیوفتن.
با افتادن شکوفه ی سفیدی کف دستش صدایی از پشت درخت اومد و حواسشو به اون سمت جلب کرد.
بوته های گل تکون های شدیدی میخوردند و همین باعث ترس نگهبان هاش شد و اونا خودشون رو سریع به شاهزادشون رسوندن و جلوش ایستادن.
با بیرون پریدن خرگوش سفیدی و فرار کردنش نگهبان ها نفس راحتی کشیدن و عقب رفتن.
ولی دلیل اون تکون های شدید نمیتونست فقط یه خرگوش باشه.
همون لحظه از بین بوته ها پسری با لباس های صورتی ساده بیرون پرید و دنبال خرگوش دوید:چوی اودی همین الان بیا اینجا.
YOU ARE READING
"Bloom🌸"
Fanfiction"Bloom" Writer:"Lony" Couple:"Yeonbin" "Multi Shot" -------------------------------- "شکوفه هایی که باعث عشق میشن☁️."