دارای صحنه‌های یه‌کم +18

9 2 1
                                    

سرش رو پایین انداخت و با صاف کردن عینکش سعی کرد حواسش رو برای یک لحظه معطوف به کتاب روی پاش بکنه.

اینکه معلم ورزش هاتش با اون تتوهای فاکیش و لباسی که به بدنش چسبیده، در حال ورزش کردن بود اصلا باعث نمیشد حواسش پرت عضله‌هاش و کنترل پایین‌تنه‌اش از دستش خارج بشه.

" هی کیم! نمیخوای بازی کنی؟ "

سرش رو بالا آورد و با حس کردن نگاه‌های بقیه سعی کرد بهونه‌ای جور کنه، اگه با این وضع می‌ایستاد تا آخر سال رسوای کل مدرسه میشد. محض‌رضای‌خدا! کی با دیدن معلمش فقط در حال ورزش کردن هارد میشه؟

" پ-پام پیچ خورده. "

البته که پیچ خورده بود، ولی دردش طوری نبود که نتونه بسکتبال بازی کنه.
جئون یک تای ابروشو بالا انداخت و با گذروندن نگاهش به طرز معذب‌کننده‌ای از سرتاپای پسر رو رصد کرد و در آخر با زوم کردن روی پایین‌تنه‌اش زبونش رو روی پرسینگ لبش کشید.

" کلاس برای امروز تمومه، بقیه‌ی زنگ رو آزادین. "

تهیونگ، عینکش رو درآورد و وسایلش رو جمع کرد تا سریع‌تر جیم بزنه و یه فکری به حال وضعیتش بکنه، اما انگار اون روز شانس باهاش یار نبود.

" هی پسر! گفتی پات پیچ خورده؟ میخوای کمکت کنم؟ خیلی نگرانت شدم. "

جونگ‌هون با گذاشتن دستش روی کمر تهیونگ و صدایی که روی اعصاب جئون خط مینداخت گفت.
اصلا چه معنی‌ای داشت لمسش کنه؟ تهیونگ که ناراضی به‌نظر می‌رسید خواست عقب بکشه که جونگ‌هون محکم‌تر نگهش داشت. جونگ‌کوک با فشردن دندون‌هاش رو هم گفت:

" من حواسم هست، برو مراقب باش کسی آسیب نبینه. و تو کیم! دنبالم میای. "

تهیونگ سعی کرد خودش رو به مربیش برسونه، البته با سرعتی که جئون داشت غیرممکن به‌نظر می‌رسید. با نفس‌نفس در اثر تندتند راه رفتن وارد رختکن شد و خشکش زد. اون الان با بالاتنه‌ی لخت جلوش ایستاده بود؟ دم عمیقی گرفت و همزمان با تر کردن لبش، پیرهنش رو توی مشتش فشرد و پایین‌تر کشید.

" جونگ‌هون به‌نظر خیلی نگرانت بود! چه نسبتی با هم دارین؟ "

با چند ثانیه مکث، شروع به تحلیل سوالش کرد. اون لعنتی قصد نداشت لباس بپوشه؟

" هیچ نسبتی! "

ابروهاش رو بالا انداخت و با پوزخند به پسر ریزجثه نزدیک‌تر شد، تا جایی که تهیونگ به در رختکن چسبید.

" پس... "

زبونش رو توی لپش فرو کرد و با گذاشتن دستش کنار سر پسر، روی صورتش خم شد.

"‌ تو همیشه به کسی که هیچ نسبتی باهاش نداری اجازه میدی لمست کنه؟ "

گیج‌شده، تندتند پلک زد و سرش رو به چپ و راست تکون داد. میتونست بالا رفتن دمای بدنش رو حس کنه. جئون سرش رو کنار گوشش برد و آروم، طوری که انگار کمدهای رختکن ممکنه صداش رو بشنون گفت:

Your SmileOnde histórias criam vida. Descubra agora