تمرینات برای کنسرت واقعا سخت بودن،مخصوصا با این هوای سرد و بارونی که سختی کار رو چند برابر کرده بود.
استیج لیز بود و این رو به خوبی میتونستم حس کنم،داشتیم رقص DNA رو روی اون زمین خیس تمرین میکردیم،اما من ته دلم هر لحظه خالی میشد و باعث شده بود تا تمرکزم رو از دست بدم و این عصبیم میکرد،چون دلبرکم داشت روی اون زمین لیز میرقصید و حتی چند بار هم نزدیک بود زمین بخوره.دلم طاقت نیاورد:
-جین،خیلی داری بد میرقصی...اه لعنت بهت کیم تهیونگ،دلش رو شکستم،لحنم یکم تند بود،با چشمای شیشه ایش چند ثانیه بهم خیره شد،ولی بعدش انگار منی وجود ندارم بی تفاوت از کنارم رد شد و به طرف جونگکوک رفت.
توی دلم پوزخندی زدم،اون الان منو نادیده گرفته بود؟تمام مدت تمرین رقص DNA بهم بی محلی کرد،حتی لحظهی اخر اهنگ که پشت بهم ایستاده بود،بر خلاف همیشه که از پشت بغلم میکرد،اینبار با فاصله زیادی ازم بود و اصلا بهم نگاهم نمیکرد.
من فقط نگرانش بودم،اما بهش حق میدم تذکرم خشن بود میتونستم اروم تر بهش بگم،اما اون باید میفهمید که من فقط از روی نگرانی این حرف رو زدم،بعدشم این خواسته خود جین بود که رابطمون مخفی باشه و جلوی پسرا زیاد دور بر هم نباشیم تا بهمون شک نکن،حالا اینا به کنار جلوی دوربینا که...اه میدونم،بد ریدی کیم تهیونگ.
سرم دیگه شروع به درد گرفتن کرد،از اینکه میدیدم با بقیه اعضا مخصوصا جونگکوک میخنده حرصم گرفته بود،اما باید همین الان از دلش در میوردم و گرنه هر چقدر بگذره سخت تر میشه.
وقتی با اعضا دور هم جمع شدیم تا راجب دنس بعدی حرف بزنیم،یکم دیر تر اومد،وقتی داشت میومد نگاهم بهش بود ولی چشمای اون از من فرار میکردن برعکس پاها و بدنش که به سمت خودم کشیدشون،دلم از شیرینی و کیوتیِ این ورلدوایدهندسام رفت لحظهای که متوجه شدم کت مشکی و بلند خودم رو پوشیده.
همین که کنارم ایستاد،بازوش رو گرفتم تا همین الان جلوی جمعی که با اون لحن تند باهاش حرف زدم،از دل کوچیکش در بیارم،اما بر خلاف تصورم دستم رو پس زد،ناخواسته اخمی بین ابرو هام جا خوش کرد.
هوبی هیونگ بهش نزدیک شد:
_یا جین،این کت تهیونگ نیست؟نگاهم بهش بود،میخواستم واکنشش رو ببینم،کت رو بو کرد،با لبخند بیخیال گفت:
+اره...اخمم پر رنگ تر و قلبم فشرده تر شده بود،با همه خوب بود الا من،اجازه نزدیکی که هیچ حتی نکاهمم نمیکرد،اعصابم بهم ریخت و مخم کاملا داغ کرده بود،ناخواسته با لحن تندی گفتم:
-جین هیونگ،چرا اونطوری میرقصیدی؟نگاه یخ زدش رو بهم داد:
+متاسفم که طبق استاندار های جناب کیم نیستم...اه بازم گند زدم،نامجون هیونگ سرم رو نوازش کرد:
_حالت خوبه؟
![](https://img.wattpad.com/cover/332539037-288-k933609.jpg)
YOU ARE READING
[one shot book]
Fanfictionایده های یهویی و سناریو های کوتاه از کاپل"taejin"قراره اینجا اپ بشن. Jintae Taejin