ترکیب نور های بنفش و قرمز با دود های مواد های مخدر مختلف چیزی بود که بیشتر از خونه بهش حس خونه بودن میدادن.
از پله ها پایین رفت و دنبال فرد مورد نظرش گشت، خیلی وقت بود مینهورو ندیده بود ولی غیر ممکن بود طرح تتو های خاصش که کل دست راستشو پوشوندن رو فراموشکنه.
مینهو مشغول سرو کردن نوشیدنی ها برای قسمت وی ای پی بود و هیونجین میتونست این و از دقتی که توی کارش داره به خرج میده بفهمه.
" به اندازه ای خاص هستم که بتونم از این نوشیدنی های دست ساز فوق العادت چند شات بزنم؟"
نزدیک پسر شد و در گوش پسر بزرگ تر زمزمه کرد.
پورخند مینهو روی صورتش پر رنگ شد، مشخصا پسر رو میشناخت، حتی متوجه حضورش تو این چند لحظه شده بود فقط خودش و به اون راه زده بود.
سرش کج کرد و صورتشو روبروی صورت پسر کوچیکتر قرار داد.
" اونقدر بین دیدارمون فاصله افتاده که برام مثل غریبه ها شده باشی."
چشمهاش روی صورت اشنای پسر کوچیکتر میچرخید و تمام اجزای بی نقص صورتش رو تحسین میکرد.
انگشت اشارشو بالا اورد و روی پیرسینگ لب هیونجین گذاشت.
"جدیده؟"هیونجین لبخند صدا داری زد ، از مرد روبه روش فاصله گرفت و ارنجاش رو به بار تکیه داد.
"نه. قشنگه؟"
یکی از شاتای الکلی که درست کرده بود کنار دست هیونجین گذاشت و در تایید حرفش هومی کشید.
هیونجین منتظر موند تا پسری که توی کلاب به گربه وحشی معروفه کارشو انجام بده، حقیقتا دلش برای اینجا خیلی تنگ شده بود.
بیشتر از اینجا ، دلش برای مینهو تنگ شده بود.
درسته اونا هیچ رابطه رسمی باهم نداشتن و فقط یه دوستیه با منفعت داشتن.
قرار نبود چیزی ام بینشون به وجود بیاد