همیشه اینکه بخوام قبل از یه استوری صحبت کنم واسم سخت بوده ، فقط خواستم سلامبدم به تویی که میخوای اینو بخونی:)☁️
ازهمونجایی شروع شد که من با نگاه های تشنه تورو میپاییدم- تواوایل توجهی به من نداشتی و یکجورایی انقد درگیر خودت بودی که منِ کوچک در چشمانت که اقیانوسی بود حتی به اندازه موجی به چشمت بیام
تلاش هام انگار کم کم نتیجه میداد .توجهت به من جلب شد اما طوری واکنش نشون میدادی که نمیدونستم باید امیدوار شم یا نه . به خودم میگفتم اگر الان تسلیم شم هیچ وقت قرار نیست توجهی از تو دریافت کنم ،اما با اگاهی به این که عشق مثل دونه ای بود که هنوز ریشه هاش تو خاک محکم نشده بودن راحت تر میتونستم قیدتو بزنم و کار رو برای خودم راحت کنم ،اما این کاریه که ترسوها میکنن!
برای یه بارم که شده میخوام عشق رو تجربه کنم پس خودم رو رها میکنم .هر چقدر سفت بشم بیشتر فرو میرم-اینا چیزاییه که کسایی که شنا بلدن میدونن
من عاشقم یا نه؟خودمم نمیدونم-همونطور که گفتم هنوز ریشه های عشق تو خاک وجودم محکمنشدن.
زیاد میشنویم که بگن "زندگی بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار" یا "زندگی بی عشق جان فرسودن است" و کلی از جمله های این شکلی...خب!همه اینها وقتی تورو میدیدم توی سرم اکو میشد ،پس با خودم گفتم که باید با تو تجربش کنم.
و ازون جایی که شاید این اولین بارم باشه،خواستم به مراحلی که برای عاشق شدن ترتیب دیدن احترام بزارم
این مراحل میگه برعکس چیزی که همه فکر میکنن عاشقی اولین مرحله نیست!پس چیه؟
اولین مرحلش دوست بودنه،و بعد دوست داشتنه.بعد از دوست داشتن،دوست داشته شدنه و خب اخرین مرحله عاشق شدنه ...تازه بعد از این که همه این مراحلو رد کردی و به عشق رسیدی زندگی کردنرو شروع میکنی!نه هر زندگی البته...
YOU ARE READING
4 steps to fall in love
Fanfiction4 𝒔𝒕𝒆𝒑𝒔 𝒕𝒐 𝒇𝒂𝒍𝒍 𝒊𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆 Couple : Hyunho,Minsung Genre : Drama Author : sensei