⳺𝗣𝗮𝗿𝘁3⳻

72 9 2
                                    

قسمت سوم: عروسک خیم شب بازی
Chapter3: Marionette

۳۱ اکتبر  ۲۰۲۳ ژاپن- توکیو

مدتی از ماموریت مهمی که بهشون واگذار شده بود میگذشت و به لطف ماموریتشون موفق به موندن درون هتل گرون قیمتی شدن و تونست برای مدتی از خوابگاه به دور باشن. هیون همیشه عاشق ماموریت‌های خارج از محدوده‌ی تعیین شده بود و میتونست برای لحظه‌ای هرچند کوتاه یه زندگی عادی رو تجربه کنه.

با مهارتی ذاتی قلموی چوبی رو بین انگشت‌های کشیده‌اش میرقصوند و با کمک رنگ‌های زیبایی به نقاشی‌اش زندگی میبخشید.

با حس کردن حلقه‌ی دست‌هایی به دور کمرش لبخند کشداری زد و سرش رو به طرف پسر مو بلوند کج کرد؛ که بلافاصله جیسونگ بوسه‌ی کوتاهی روی پیشانی دونه برفی‌اش نشوند.

هنوز بعد از این همه مدت به این رابطه عادت نکرده بود؛ شخصی که یک عمر در جایگاه بهترین دوستش مینشست حالا به عنوان دوست پسرش وارد بازی زندگیش شده بود!

اعتراف غیرمنتظره‌ی پسر مو بور به اندازه‌ی کافی اعجاب انگیز بود ولی اینکه هیون توی مدت کوتاهی به درخواستش جواب مثبت داده بود بیشتر از نظر بقیه عجیب به نظر میرسید! ولی هیچکدوم از این‌ها برای پسر مو شکلاتی مهم نبود، نه تا وقتی کنار جیسونگ خوشحال بود و لبخند زدن رو به خاطر آورده بود.

جیسونگ باعث میشد این زندگی که پیش گرفته بود قابل تحمل تر بشه. وقتی هر بار بدون میل خودش با دستان گلگون به خونه برمیگشت جیسونگ با لبخند امیدبخشی جسم گناهکارش رو به آغوش میکشید و قلب زخمی‌اش رو بوسه میزد.

-میدونی چند بار صدات کردم مرد نقاش؟! دیگه کم‌کم داره به این پسر درون نقاشی حسودی میکنم هیونا! بیشتر وقتت رو برای اون خرج میکنی تا من.

هیون خنده‌ی بی‌صدایی سر داد و متقابلا بوسه‌ای روی گونه‌ی پسر مو بور که حالا موهای لختش به قدری بلند شده‌ بود که مجبور به بستن اون‌ها میشد، نشوند.

-تو به تصویر نقاشی خودت هم حسودی میکنی فرمانده؟!

-وقتی که بیشتر از خود من براش وقت میذاری؛ آره حسودی میکنم. حالا بیا بریم باهام ناهار بخوریم، بغد ناهار باید برای انجام ماموریتی برم بیرون.

لب‌های صورتی رنگش به نشونه‌ی اعتراض آویزون شدن و گره‌ای بین دو ابرو‌ی خوش حالتش نشست. از وقتی که یک روز کامل رو کنار هم گذرونده بودن خیلی مقتی میگذشت و جیسونگ حتی برای روز استراحت هم مجبور به ترک خونه بود.

-ماموریت انفرادی اونم الان؟! میخوای باهات بیام جی؟

به نرمی ابریشم موهای پسر رو نوازش کرد و انگشت‌های تراش خورده‌اش رو روی تار‌ موهاش رقصوند. خودش هم هیچ علاقه‌ای به رفتن نداشت ولی راه دیگه‌ای هم برای باقی‌نمونده بود، شاید اگه به اندازه‌ی کافی از این ماموریت انفرادی امتیاز دریافت میکرد میتونست برای مرخصی گرفتن اقدام کنه.

→𝗢𝗸𝗮𝗺𝗶⳻꧂Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum