عشق مسخرهاس،،، یه کمدی غمگینه... آنقدر مسخرس که حاضری جلوی گلوله ای بایستی که قراره قلب طرفتو بشکافه... آنقدر که وقتی خیانتشو میبینی جای حلقه کردن انگشتات دور گردنش نگران سرمای تنش باشی.
داشت به این موضوعات فکر میکرد که پله های شیشه ای رو پایین اومد، تو همین حین سیگارش رو روشن کرد و با دیدن تهیونگ که روی کاناپه های پذیرایی نشسته و زانوهاشو بغل گرفته بود لحظه ای مکث کرد.
غمگین بود، دندون هاش رو تمام مدت روی هم فشار میداد و شبیه کسی بود که تو یه قفس تنگ حبس شده... تهیونگ همیشه فوبیای فضاهای بسته داشت، پسر بلند پروازی که فکر میکرد پرنده است...آنقدر بلندپرواز که خیال کرد اگه از روی پشت بوم زندگی جونگکوک پرواز کنه میتونه تا ابد خودش رو از اون هاله سیاه مخفی کنه... که میتونه ازش فرار کنه و دیگه هیچوقت نبینتش...
همیشه همینقدر بچه بود؟!
پیش خودش تا چه حد از اون یه احمق ساخته بود و بهش خندیده بود؟!پاهاش رو که روی آخرین پله گذاشت، با پنج قدم بلند بهش رسید ، روبروش ایستاد و دود سیگارش رو سمت صورت تهیونگ که انگار حتی متوجهاش نشده بود فوت کرد و با صدایی گرفته لب زد:
_ چرا نخوابیدی ؟!
سرش رو بلند نکرد، میتونست ببینه سایه جونگوک روی بدنش افتاده، میدونست زیر سایه مردی که روبروش ایستاده الان زندهاس اما براش فرقی نمیکرد... اون این مرد و با سایه حمایتگرش، هنوز هم دوست نداشت.
_ خوابت نمیبره؟؟
عادی حرف میزد و همین برای کلافه کردن تهیونگ کافی بود، بهتر از هرکسی جونگکوک رو میشناخت ، هرچند که خیلی فرق کرده بود... ظاهرش با سه سال قبل تفاوت بارزی داشت ، خالکوبی هاش، اندرکات موهاش، چشم های تیره اش و یه بچه که بهش میگفت جونگوک بعد از رفتنش آنقدر سریع ازدواج کرده که یه بچه سه چهار ساله داشته باشه.
ترجیح میداد جونگکوک داد بزنه، از گلوش بگیره و به دیواره پشت سرش بکوبه و با فریاد ازش بپرسه چرا انقدر بد ترکش کرده... که چرا بازیچه اش کرده؟!
این آروم بودنش، این خونسرد بودنش، جوری که سیگارش رو میکشید و هیچ عجله ای واسه شنیدن جواب سوال هاش نداشت، معنی خوبی نمیداد.
داشت میگفت من بردم، که این بازی به نفع منه، که من هنوزم از تو قدرتمند ترم. که مهم نیست عاشق کس دیگه ای هستی من تورو برگردوندم به جایی که ازش متنفر بودی._ سردت میشه، برو تو اتاقت.
گفت و روی پاشنه پا چرخید تا از تهیونگ دور بشه، آروم بود، هیچ عجله ای و حتی هیچ علاقه ای برای گرفتن جواب هیچ کدوم از سوال هاش نداشت و...
_من کس دیگه ای رو دوست دارم....
مکثی کرد و بدون اینکه سرش رو از روی زانوهای جمع شدهاش روی کاناپه برداره ادامه داد:
YOU ARE READING
-𝘾𝙡𝙤𝙫𝙚𝙨🥀
Romance⧉ ↳ -𝘾𝙡𝙤𝙫𝙚𝙨🥀 ⏤⏤⏤⏤⏤⏤⏤⏤ ↳𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐕- .... ↳𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 - 𝐒𝐦𝐮𝐭 _𝐜𝐫𝐢𝐦𝐞 ↳𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: @𝐀𝐫𝐢𝐞𝐄𝐥𝐥𝐥 ⬧⬪────⬪𖤐⬪────⬪⬧ .• ⋮ #𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕. ⬧⬪────⬪𖤐⬪────⬪⬧