chapter 13

55 21 1
                                    

کیونگسو دست سرد جونگینو تو دستاش گرفت و به زیر چشمای غرق خوابش نگاه کرد که چطور گود رفته ان. مرد آروم نفس میکشید. نفس های عمیقی که اکثرا تیکه تیکه میشدن رو فرو میداد. تو خواب چند بار سرفه کرد. یک بار اونقدر پشت هم سرفه کرد که بیدار شد و بعد از چند تا سرفه ی نفس گیر دوباره خوابید.

کیونگسو وحشت زده بود از جوری که سرفه های جونگین روز به روز سنگین تر و شدید تر میشدن. بعد از بیرون اومدن از قاچاق مواد، مرد دنبال یه کار گشته بود و نهایتا فروشنده ی یک مارکت بزرگ شده بود. کیونگسو هرروز براش ناهار رو آماده و بسته بندی میکرد و جونگین همه اش رو با سرفه هاش بالا میاورد.
روزی که سرفه هاش سرکار از همیشه بدتر شد، زودتر بیرون اومد، تمام پس اندازش رو به حساب کیونگسو انتقال داد و دیگه سرکار برنگشت.

کیونگسو اعتراض کرد، پرخاش کرد، قهر کرد و نهایتا جونگین و به مطب دکتر کشوند تا معاینه بشه.
برونشیت مزمن. و شدید.
نیازمند پیوند ریه تشخیص داده شد و ردش کرد.
حتی اگه اهدا کننده ای پیدا میشد، اون پول رو نیاز داشتن. تنها پس انداز کل زندگیشونو برای تک پسرشون نیاز داشتن. و برای یه زندگی نسبتا راحت برای کیونگسو.
پس جونگین از دکتر خواست به کیونگسو دروغ بگه. که هیچ راهی نیست.

کیونگسو گریه کرد و گریه کرد و جونگین هربار اشکاشو پاک کرد. کیونگسو باید یاد میگرفت خودش گریه کردنو تموم کنه. جونگین به زودی دیگه برای پاک کردن اشکاش اونجا نبود.

His TearsWhere stories live. Discover now