_سلام جیسونگ کوچولو.خوش اومدی
جیسونگ خندید و به نشانه احترام خم شد
جی_سلام متشکرم.کتابایی که گفتم موجود شدن؟
خانم لی لبخندی زد و به پسر بامزه ی روبه روش نگاه کرد
_آره دادم همشون رو بچینن تو قفسه ۱۸.احتمالا تا الان تموم شده باشن
جی_متشکرم خانم لی
جیسونگ به سمت قفسه ۱۸ رفت.تقریبا ۵ سالی میشد که هر هفته به این کتابخونه میومد و کتابهای جدید و قدیمی رو میخوند.با خانم لی،خانم تقریبا ۵۰ ساله ی صاحب فروشگاه،تقریبا صمیمی شده بود و حتی اگه به کتابخونه نمیومد،همیشه بهش پیام میداد احوال پرسی میکرد.
_جیسونگ_
به قفسه ۱۸ رسیدم اما کتاب موردنظرم پیدا نشد.اخم ریزی کردم و با دقت تر گشتم اما هیچی پیدا نشد.
+هنوز نچیدمشون
یهو از جام پریدم و برگشتم.یه پسر جوون که بهش میخورد یکم ازم بزرگتر باشه.موهای قهوه ای خوش حالتی داشت که مطمئنم خیلی نرم بودن.چهره اش جدی بود ولی به دل مینشست
لبخند زد
+من مینهو ام.پسر صاحب فروشگاه
_اوه.پسر خانم لی.من جیسونگم.ببخشید مثل اینکه مزاحم کارِتون شدم
مینهو_نه نه ایرادی نداره.کدوم کتابو میخوای؟بگو از جعبه پیدا کنم بهت بدم.
_ممنون عجله ای ندارم.عام...کمک میخواید؟من امروز کاری ندارم
مینهو_بله ممنون میشم کمکم کنی
.......
یکی از کارتون هارو برداشتم و شروع کردم به چیدن.جلد کتاب رو دیدم
(مغازه جادویی)
مینهو_کتاب قشنگیه
_بله دوستش دارم.خوندمش
مینهو_آرامش بخش بود.درسته؟
_بله خیلی
مینهو_ببینم جیسونگ.تو چند سالته؟چرا انقد به من احترام میزاری؟
_من ۲۳ سالمه.بهتون میاد از من بزرگتر باشید
مینهو_اوه...آره من بزرگترم.۲۵ سالمه.هیونگ صدام کن
لبخند زدیم
_هیونگ،شما تازه اومدید کره؟
مینهو_آره.ژاپن بودم.خیلی زیباس.مثل توئه
حس کردم دلم لرزید.لبخند زدم
_ممنونم هیونگهای~
این اولین فیکشنمه و اگه از پارت اول خوشتون اومد لطفا ووت بدید و از فیک حمایت کنید
تنکس💕
YOU ARE READING
Shelf 18(Minsung)
Romance•قفسه ۱۸• •نمیدونم برای چی انقدر جذبش شدم.شاید به خاطر این بود که همیشه بوی کتاب میداد جیسونگ هر هفته به یک کتابفروشی توی شهرشون میره،ولی بعد از دیدن مینهو،پسر صاحب کتابفروشی،هر روز به اونجا سر میزنه...برای "کتاب خریدن" •فلاف،بخشی از زندگی •مینسو...