_مينهو_
ساعت 9:30 بود و بايد مغازه رو ميبستيم و برميگشتيم خونه هامون.روز خيلي خوبي بود البته به جز بخش ورود هيكاري.دفتره فروش رو از جيسونگ گرفتم و ازش تشكر كردم.امروز خيلي كمكم كرده بود.از مغازه بيرون رفتيم و من در رو قفل كردم و كركره رو پايين كشيدم.جيسونگ سرش توي گوشيش بود و اخم كرده بود.
_جيسونگ؟چيزي شده؟
جيس_هومم؟آه،نه چيزي نشده فقط ليكس از ساعت 11 صبح جواب پيامامو نميده و آنلاين هم نميشه.گوشيش هم خاموشه خيلي نگرانشم
_امروز با موتور اومدم سوار شو برسونمت كه سريعتر برسي
به قدري نگران بود كه حتي يكبار هم رد نكرد تا اصرار كنم.يكم بالاتر از مغازه موتورو پارك كرده بودم.دست جيسونگ رو گرفتم و رفتيم سمت موتور و سوار شديم.تقريبا 30 دقيقه بعد رسيديم به خونشون.پياده شد و باهام دست داد
جيس_خيلي ممنونم هيونگ
لبخند زدم
_خواهش ميكنم.اگه كارم داشتي باهام تماس بگير.هر ساعتي هم كه بود اشكالي نداره.شبت بخير.
خداحافظي كرديم و رفتم.داشتم فكر ميكردم كه جيسونگ چقدر مهربون و مسئوليت پذير و كيوته.شايد بايد ببرمش بيرون،مثلا يه رستوران معروف براي ديت.البته ديت غير رسمي.يعني يه ديته،ولي ما تظاهر ميكنيم كه نيست.
_جيسونگ_
سريع وارد خونه شدم و شروع كردم به صدا كردن ليكس و گشتن خونه.ولي هيچ جا نتونستم پيداش كنم.داشت گريه ام ميگرفت.گوشيمو برداشتم و به هيونجين زنگ زدم
هيون_هان جيسونگ.چطوري رقيب عشقيه من؟
_وقت جواب دادن به شوخياي مسخره تو ندارم هوانگ.ليكس پيشه توئه؟
هيون_ليكس؟نه.مگه خونه نيست؟
_اگه بود كه از تو نميپرسيدم.گوشيش خاموشه.گوشيو نگهدار پشت خطي دارم
هيونگ بود
_بله هيونگ؟
مين_جي،دوستت خونه ي ماست نگرانش نباش.ميخواي گوشيو بدم بهش؟
_ب...بله لطفا
ليكس_هانجي ببخشيد بهت خبر ندادم من...
_توي بيشعور اونجا چيكار ميكني؟سكته كردم احمق.سريع برگرد خونه
ليكس_معذرت ميخوام هانجي.ميخوام برگردم ولي خانم لي نميزاره و ميگه بهت بگم توام بياي اينجا براي شام.بله هيونگ؟اوهوم الان بهش ميگم.هانجي،هيونگ داره مياد دنبالت منم ميخوام برم به خانم لي كمك كنم ميبينمت باي
تلفونو روم قطع كرد و من مونده بودم كه چطوري انقد سريع حرف زد.البته عجيبم نيست درهرحال اون يه رپره.يادم اومد كه تلفونو روي هيون قطع نكرده بودم
_الو هوانگ؟
هيون_چيشد؟ليكس چيزيش شده؟خداي من يه زري بزن
_آ..آره حالش خوبه من فهميدم كجاست.ببخشيد كه نگرانت كردم هوانگ من دارم ميرم پيش ليكس نگرانش نباش باي
تلفونو قطع كردم و روي مبل نشستم و داشتم به اين فكر ميكردم كه چرا ليكس رفته اونجا.اصلا آدرسشو از كجا آورده.هيونگ بهم زنگ زد و من رفتم از خونه بيرون و بعد از سلام كردن و سوار شدم
_هيونگ بخاطر ليكس معذرت ميخوام.اصلا نميدونم چطوري آدرس خونتونو پيدا كرده
خنديد
مين_اوكيه جي.اشكالي نداره
يكم صحبت كرديم و خنديديم و رسيديم.وقتي وارد خونشون شدم بعد از سلام و احوال پرسي با خانم لي ازش معذرت خواهي كردم
خانم لي_من خيلي هم خوشحال شدم جيسونگ كوچولو.دوستت هم مثل خودت پسره تو دل برو و شيرينيه.الانم توي اتاق مينهو منتظرت نشسته
تشكر كردم و رفتم سمت اتاق هيونگ و درو باز كردم.ليكس روي تخت نشسته بود و قيافش هم پشيمون بود هم شيطون
ليكس_هه هه.سلام هانجي
_فقط بگو اينجا چيكار ميكني و آدرسشو از كجا آوردي؟
توي دفتر تلفنمون بود و اومدم ببينم خونه زندگيه كسي كه دل دوسته منو برده كيه.تازه خيليم بهم خوش گذشت و شارژ گوشيمم تموم شده بود كه بهت زنگ نزدم
خيز برداشتم تا بزنمش كه ديدم هيونجين داره زنگ ميزنه.گوشيو دادم به ليكس.يكم باهم صحبت كردن و هيونجين مجبورش كرد كه آدرس خانم لي رو براش بفرستيم
1/2 ساعت با خانم لي گفتيم و خنديديم و بعدش،هيونجين اومد دنبال ليكس.
مينهو هيونگ توي اتاقش بود و من نزاشتم خانم لي بلند بشه و در رو خودم باز كردم.ليكس با خانم لي خداحافظي كرد و رفت پيش هيونجين.هيون تا ديدش بغلش كرد و كلي سرش غر زد.تهشم بردش خونه ي خودشون(خونه ي هيون)
منم ميخواستم برگردم خونه كه خانم لي اصرار كرد شب اونجا بمونم و منم با كمال ميل قبول كردم.البته يكمي هم خودمو لوس كردم ولي درنهايت،وقتي هيونگ گفت ميتونم باهاش توي يك اتاق بخوابم قبول كردم
-------------------------------------------------------------------------------------------------
هاي استي~
ببخشيد براي دير شدن آپلود شرايط نوشتن رو نداشتم.و راستي...اين فيك اسمات نيست وشايد كلا يكي دوتا كيس داشته باشه.پس اگه اسمات دوست نداريد،بهتون تبريك ميگم
ممنون ميشم ووت بديد و كامنت بذاريد~
YOU ARE READING
Shelf 18(Minsung)
Romance•قفسه ۱۸• •نمیدونم برای چی انقدر جذبش شدم.شاید به خاطر این بود که همیشه بوی کتاب میداد جیسونگ هر هفته به یک کتابفروشی توی شهرشون میره،ولی بعد از دیدن مینهو،پسر صاحب کتابفروشی،هر روز به اونجا سر میزنه...برای "کتاب خریدن" •فلاف،بخشی از زندگی •مینسو...