part2

5 0 0
                                    

با استرس وارد دانشگاه شدم. بعد از جستجو و پرسش، ادرس کلاس را پیدا کردم و وارد شدم. خیلی وقت گذشت و تقریباً حوصله‌ام سر رفت. کلاس اندیشه واقعاً خسته‌کننده بود. اطرافم را بررسی کردم و ناگهان چهره‌ای جذاب و دلنشین یکی از همکلاسی‌هام توجهم را جلب کرد. یک دختر با حجاب، با چهره‌ای فوق‌العاده مطرح. او هم مانند من تا حدی حوصله خود را از دست داده بود. برای برقراری ارتباط با او، ازش پرسیدم که چگونه می‌توانم آدرس کلاس‌ها را از سایت دانشگاه دریافت کنم. او توضیح داد که آدرس‌های کلاس‌ها از طریق پیام‌های گروهی ارسال می‌شوند که توسط مدیر گروه انجام می‌شود. برای پیدا کردن آدرس‌ها، او از من خواست که کد گروه را بدهم تا آن را بررسی کند و آدرس‌ها را برایم ارسال کند. من شماره تلفنم را به او دادم و خواستم آدرس‌ها را بفرسته. در ادامه از او پرسیدم  چی سیوت کنم  و او پاسخ داد: "اوا". این تجربه، شروعی استثنایی برای رابطه‌ی ما محسوب شد و با اولین مهره شطرنج زندگیم، ارتباطی برقرار کردم. 🌼

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 17, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

شطرنج زندگی Where stories live. Discover now