گازی از شونهی برهنهی جیمین گرفت و دستش وارد لباس زیر جیمین شد.
جیمین توی خواب هومی کرد و با عوض کردن پوزیشن خوابش، روی به شکم دراز کشید و دوباره به خوابش ادامه داد.
دست جونگ کوک پیشروی کرد و انگشت وسطش رو به لای لپهای باسن جیمین کشید و آروم یه بندش رو واردش کرد.
به طور دیوونهواری صاحبش رو هر لحظه بین بازوهای خودش درحالی که داشت وحشیانه داخل سوراخ تنگ و داغش میکوبید، میخواست و این باعث شده بود جیمین توی هر حالتشون با کارهای جونگ کوک داغ بشه و بخواد چیزی رو که توله گرگش میخواد رو بهش بده و صدای نالههای بلند جونگ کوک و داد و فریادهای خودش رو تقدیم گوشهای جنگل بکنه!
جیمین با حس حرکات انگشت جونگ کوک، هومی کشید و پلکهای سنگینش رو از هم فاصله داد.
جونگ کوک با فهمیدن اینکه صاحبش از خواب بیدار شده، انگشت دوم و سومش رو هم وارد سوراخش کرد و اینبار جیمین ببند آه کشید و سعی کرد به سمت جونگ کوک بچرخه که گرگ انساننماش سینهش رو به کمرش چسبوند و اجازهی حرکت بهش نداد.
_ کوک...آه...صبر کن!
جونگ کوک بیصبرانه غرید و با فرو کردن صورتش توی گودی گردن خوشبوی جیمینش، سرعت دستش رو بالا برد و جادوگر با نالهی بلندی، کمرش رو قوس داد.
جونگ کوک آروم وزنش رو روی جیمین انداخت و وادارش کرد که رو به شکم دراز بکشه و باسنش رو بلند کنه.
جیمین مطیع هرچیزی رو که توله گوگش میخواست رو به انجام میرسوند و طبق این شیش سالی که باهم بودن، هیچ ایدهای نداشت که این ساید مطیع بودنش چقدر حیوون درون جونگ کوک رو خوشنود و تحریک میکنه.
جونگ کوک با حس آماده بودن پسر بزرگتر، انگشتهاش رو ازش بیرون کشید و روی جیمین خزید و دیکش رو _که شق و لزج آمادهی ورود بود_ روی سوراخش کشید و آروم واردش کرد.
جیمین بلند داد زد و جونگ کوک عمیق و جوری که لرزی از سر خوشی به تن جادوگر بندازه، غرید و دندونهاش رو توی گردن جیمینفرو کرد.
با مارک چند هزار بارهش، ضربات عمیقش رو روونهی سوراخ ملتهب جیمین کرد و کاری جز ناله کردن و چنگ زدن به تشک و ساعد دستهای جونگ کوک، از دستش برنمیاومد.
جونگ کوک از لذت زیادی که صاحبش میبرد، آگاه بود پس خبیثانه بافت اسفنجی داخل بدن جیمین رو هدف دیک سختش قرار داد و طولی نکشید که مجدداً موجی از هق هقها و نالههای بلند جیمین توی خونه پیچید و گوشهای گرگ رو نوازش کرد.
با احساس به اوج رسیدن جیمین، جونگ کوک با فشار محکمی که به سینهی مشت پرکن جادوگر داد، با تموم قدرتش دیکش رو داخل سوراخ پسر تا ته فرو کرد و همونجا نگهش داشت.
جیمین جیغ کشید و هر دو همزمان به کام رسیدن و خسته و نفس نفس زنان جیمین روی تشک و جونگ کوک روی جیمین ولو شدن.
_ لعنت بهت عوضی!
جیمین با نیمچه لبخندی گفت و جونگ کوک مغرور بوسهای رو گونهی پسر گذاشت:
_ منم دوست دارم جادوگر!
•••
![](https://img.wattpad.com/cover/347202459-288-k163201.jpg)