Tunnle killer

97 22 17
                                    

چهارمین جنازه در هفته.
این سری داشت رکورد های قبلشو میزد
چند هفته پیش،بیشترین حالت خودش رو داشت
سه تا قتل در هفته!
اما این سری فقط چهار روز گذشته بود و چهار تا جنازه.
بیشتر تونل های سئول و شهر های نزدیک تحت نظر بودن اما اون لعنتی خوب میدونست کجا باید جنازه هارو پنهون کنه
میشد گفت که اگه کاملا به اعضای تیم اعتماد نداشتم میگفتم یکی از اونا قاتله چون حتی نمیتونستم یه قدمم بهش نزدیک شم

کلافه آهی کشید و پرونده لعنتی رو روی میز پرت کرد
_نمیخوای یکم استراحت کنی؟
به ماگی که جلوم قرار گرفت نگاه کردم،استراحت؟چطوری میتونستم استراحت کنم؟
_برای چی باید استراحت کنم مینگی؟اون لعنتی ممکنه درحال کشتن نفر بعدی باشه و من نمیتونم بفهمم کجای این شهر ممکنه بخواد پنهونش کنه

پسر کوچکتر کنارش نشست و یه جرعه از قهوه اش خورد:قبول دارم،ولی فکر نمیکنی تو این سه ماه اصلا زندگی نکردی؟حتی نتونستیم مثل قبلنا عادی همدیگه رو بغل کنیم...بهت حق میدم ولی فکر نمیکنی دیگه زیاده روی کردی؟
بازم همون بحث همیشگی !
_چرا نمیخوای قبول کنی....۲۷ نفر تو این ۳ ماه مردن،حالا ازم میخوای فکر زندگیم باشم؟

مینگی دیگه نمیدونست چی بگه...دلتنگ دوس پسرش بود ولی انگار اون این و نمیخواست
عصبی بلند شد و هودیش رو به سرعت تنش کرد:فقط کافی بود بهم دقت کنی،ولی اصلا برات مهم نبود مینگی این مدت چیکار میکنه الان هم راحت باش عزیزم!شاید اگه نباشم بتونی قاتل عزیزت و پیدا کنی.
یونهو نمیفهمید منظورش چیه
عصبی داد زد:چی میگی؟کجا میری‌؟
اما جوابی جز بسته شدن در نگرفت
متوجه ریزش اشکاش شد،اونم دلتنگ بود ولی چیکار میتونست بکنه؟فشار شدید از دولت بخاطر پرونده ای که دستش بود روش بود ولی مینگیم حق داشت اون اصلا نتونسته بود بهش توجه کنه
از عصبانیت دادی کشید و به سمت سوییچ ماشینش رفت:امیدوارم زیاد دور نشده باشی لعنتی

به سرعت ماشین و روشن کرد و تو کوچه های خلوت سئول حرکت کرد
استرس گرفته بود.این مدت بیشتر مردم رعایت میکردن و از یه ساعتی به بعد از خونه خارج نمیشدن
حتی مدارس هم اجازه موندن به دانش آموزارو نمیدادن
بعد حالا دوس پسر احمقش این موقع شب زده بود بیرون؟
نه قرار نبود اتفاقی براش بیوفته،قرار نبود بلایی سر تنها شخص مهم زندگیش بیاد.

چرا هرچی بهش زنگ میزد جواب نمیداد؟
اشکاش همینطوری میریختن و چشمهاش جایی رو نمیدید
میدونست حداقل ۲ ساعته که داره بیهوده تو کوچه پس کوچه ها دور میزنه اما هنوز پیداش نکرده بود
هق هق هاش شدت گرفته بود و دوباره شماره پسرک و گرفت
بالاخره ورداشت.
نفسی که تو سینه اش حبس شده بود بالاخره اروم بیرون اومد
تصور اینکه اتفاقی براش بیوفته یونهورو نابود میکرد

_کجایی عوضی؟چرا جوابم و ندادی؟مینگی فقط بگو کجایی دارم روانی میشم.
_به آدرسی که برات فرستادم بیا

Tunnle killerWhere stories live. Discover now