با خارج شدن جنی، باهاش بیرون رفتم که دنبالش برم که کار اشتباهی نکنه که دستی کشیدم
_بزار تنها باشه!جونگکوک گفت و لیسا با حالت بیخیال نگاهش کرد
_تو کی باشی؟جونگکوک آخمی کرد و مچ دست لیسا رو گرفت و داخل کلاس خالی رفت
_جنی اونجا داشت در مورد چی حرف میزد؟ چه بیماری؟لیسا رنگ صورت پرید
یعنی کل حرفاشو با جنی شنیده بود؟
یعنی فهمیده که داخل باند مافیان؟
آره، شنیده دیگه کاریش نمیشه کرد و باید دهنشو ببندم وگرنه همه چیز رو لو میده_دارم باهات حرف میزنم لالیسا مانوبان!
_دهنتو ببند!
جونگکوک تعجب کرد و با آبروهای تو هم دیگه جواب داد
_چی؟لیسا نفس عمیقی کشید و جلو رفت
_منظورم اینکه نباید به کسی چیزی درمورد مافیا بودنمون بگیجونگکوک چشماشو چرخوند
_باشه ولی به شرطی؟جونگکوک با ساکتی لیسا فقهمید منتظره تا شرط رو بگه
_اینکه بفهمم اون بیماری که جنی درموردش حرف میزد چیهلیسا با صورت بی حس سمت بوفه دانشگاه حرکت کرد و جونگکوک پشت سرش راه افتاد
روی صندلی نشست و جونگکوک روبهروش، کسی حرف نمیزد که جونگکوک سکوت رو شکست
_خب؟لیسا با حالت کلافه جواب داد
_جنی...بیماری دوقطبی داره یعنی بیشتر وقتا افسردس وقتی میریم خونه داخل اتاقش گریه میکنه و حای خودزنی هم میکنه و بیشتر وسایلای اتاقشو بهم میریزه، وقتی ازش میپرسم مگه چیکارت کردن هیچی بهم نمیگه بعضی مواقع هم بین گریههاش خنده میکنه و عصبی میشهجونگکوک تعجب کرده بود، یعنی این همه بلا سر جنی اومده؟
لیسا کشی از توی کیفش بیرون آورد و موهای بلندشو داخل دستش گرفت و بسید
_میشه بهم بگی چه اتفاقی برای جنی افتاده؟ اون حتی کلمهای نگفت که چه اتفاقی براش افتادنجونگکوک نفسی گرفت
(فلش بک _ سئول _ دانشکده حقوق ملی کره)
عینکش که کمی از بینیش پایین تر بود رو با انگشت اشارهش بالا زد و دستشو به بند کوله پشتیش محکم کرد و نفس عمیقی کشید
هیچوقت خودشو سرزنش نکرد که چرا عاشق کسی شده که هر روز اونو داخل سطل زباله مینداخت و مجبورش میکرد براش کلفتی کنه اونم داخل دانشکده
وارد دانشکده شد و داخل حیاط قدم میزد ولی همه درموردش حرف میزدن و میخندیدن و تیکه بارش میکردن
وارد کلاس شد و بدون توجهی به سوزی و هایون سمت صندلیش رفت و روش نشست
که سوزی و هایون سمتش اومدن و دستشو کشیدن و بردن بالای پشت بوم و روی زمین هولش دادن و سوزی شروع به حرف زدن کرد
_تحویل نمیگیره دیگه، نکنه زیرخواب یکی از کله گنده های سئول شدی؟ هوم؟
YOU ARE READING
𝐀 𝐒𝐄𝐂𝐎𝐍𝐃 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐂𝐄
Fanfiction•شاید اگه مثل قبل خودکشی کنم شاید برای هر دومون بهتر باشه ولی این دفعه هیچکس حق نداره جلومو بگیره• نام : یه فرصت دیگه ژانر: دانشگاهی ، انتقامی ، خشن ، اسمات ، مافیایی کاپل : تهنی ، لیزکوک