𝖭𝗎𝗆𝖻𝖾𝗋 𝖮𝗇𝖾

132 16 9
                                    

-آرامشی ابدی بدیشان ارزانی دار، ایزداو فروغ جاودان را بر آنان بتابان.پروردگارا، سرودی در صهیون زیبندهٔ توستو در اورشلیم نذری بهر تو به‌جا خواهد آمدنیایشم را بشنوهر آنچه گوشتین است به سوی تو خواهد آمدآرامشی ابدی بدیشان ارزانی دار، ایزداو فروغ
جاودان را بر آنان بتابان.

با اتمام متن پاپ عده ای داغدار به تخلیه احساساتی که در اون لحظه تجربه میکردند ادامه دادند و شخصی بین اونها مثل بنگ چان،فقط به تابوت خیره شده بود و حتی نفس نمیکشید.

-تسلیت میگم..چان

صدای هیونجین توی مغزش اکو میشد و همچنان چیزی برای گفتن نداشت،چیکار باید. میکرد؟
قدمی به قصد لمس تابوت جلو اومد و دستش رو روی هوا نگه داشت،
سرش به سمت پایین خم شد و پلکهاش روی هم
افتادند.
روی زانوهاش افتاد و پیشانی‌‌ش رو به بدنه تابوت تکیه داد
تک تک اشک هایی که این مدت در وجود چان پنهان شده بود ازادانه روی گونه هاش شروع به حرکت کردند.
بی صدا داشت با تمام وجودش درد میکشید.
دستش روی در تابوت مشت شده بود و توانایی حرکت
نداشت

میتونست تا اخر اونجا بایسته و احساساتش رو خالی کنه؟
هیونجین با دیدن این صحنه اخمی از روی ناراحتی بین ابروهاش نشست و سری از روی تاسف خم کرد.
دوستش مانند اون جسم توی تابوت از بین رفته بود؛فقط هنوز روحش قصد ترک اینجارو نداشت

تمام چیزی که برای ادامه براش وجود داشت،امیدش،زندگیش اونجا خوابیده بود و تصمیم گرفته بود اون رو ترک کنه
انقدر حالش پیشش بد بود که تصمیم به ترکش گرفته
بود؟

چجوری متوجه حال اون فرشته نشده بود؟
صدای گریه هاش بلند و بلند تر میشد،هیچ کس اون رو انقدر داغون ندیده بود،چان مرد محکم و حمایتگری بود که الان جلوی تابوت فرشته‌ش زانو زده بود و اشک
میریخت.

با اومدن مرد پشت سرش و گذاشتن دستش روش شونش و نفس عمیقی کشید.
صدای غمگینی رو شنید.

-بیا بریم..کافیه

کافی؟
اون با خودش عهد بسته بود تا اخر عمرش،تا موقعی که مثل اون دختر بره تو تابوت اونجا بمونه و براش اشک بریزه.
تنها کاری که میتونست براش انجام بده همین بود؟
منطقش تماما از دست رفته بود و تمام فکر و خیالش فقط اون دختر بود.

-چان..لطفا

اشک هاش بند نمیومد و فقط دیگه ای صدا و حرکتی ازش دیده نمیشد.
جوری که هیونجین لحظه احساس کرد مرد از هوش رفته و خم شد تا مطمئن شه.

-تو کشتیش!

با صدای جیغ مانند زنانه سر پسر کوچکتر سمت صاحب صدا برگشت

-دختر من بخاطر تو مرد بنگ چان..دختر من..

دادِ زن رفته رفته تحلیل پیدا میکرد و فقط صدای هق هق هاش قابل شنیدن بود
چی میتونست بگه؟میدونست تقصیر خودشه،مطمئن بود.

𝖲𝗈𝗈𝗍𝗁𝗂𝗇𝗀Where stories live. Discover now