part [1]

556 45 0
                                    

جین یک روز معمولی توی گی بار کار میکرد و حالش مثل هر روز گرفته بود و لبخند های مصنوعی میزد
جانگ کوک همکارش بود و یک جورایی دوستش
کوک نزدیک جین میاد و دستشو روی شونه جین میزاره و با لبخند و با لحن اروم میگه:هی چی شده جین؟

جین با دیدن لبخند جونگ کوک لبخند میزنه اون دوستش بود و از دوران کودکی باهاش بوده و جین با همون لبخند میگه: خوبم کوک چیزی نشده

جونگ کوک باز میدونست جین برای چی انقدر گرفته شده بخاطره بی پولی و ساعت ها کارش بود و حتی پدر مادر جین کمکش هم نمیکردن

شب شده بود و تایم کاری جین تموم شده بود و جین میخواست بره و رفت توی رخت کن و لباساشو عوض کرد

کوک همراهش اومد و اونم لباس هاشو عوض کرد کوک نگران دوستش بود و به جین با چشمای مظلوم نگاه میکنه و با کمی بغض میگه : جین میشه مرخصی بگیری؟ من واقعا حالم بد میشه وقتی اینجوری میبینمت خواهش میکنم مرخصی بگیرم انقدر کار نکن میدونم وضعیت تو خراب ولی خواهش میکنم من بجات کار می....

جین دستشو روی دهن کوک میزاره تا کوک حرفش ادامه پیدا نکنه :کوک نگران من نباش من دارم برای زندگیم تلاش میکنم هیچ مشکلی نیست نگران نباش

کوک سر تکون میده و میدونست اگه حرف اضافه ای بزنه بد میشه

==============================

یک مرد زانو زده بود و گزارش هارو میداد

نامجون سر تکون میده و با لحنی سر میگه و ابرو بالا میندازه: اون پسره که توی گی بار کار میکرد و وضعیت زندگیش گوه بود اون چی؟

مرد با شنیدن اون که اصلا یادش رفته بود میگه:آه قربان معذرت میخ....

نامجون حرف مرد رو قطع میکنه و پوزخند روی لبش شکل میگیره:خودم میرم سراغش

مرد با شنیدن حرف جا میخوره :اما... اما.. قربان شما.... شما.. نباید...

نامجون پوزخند گشاد میشه:خودم میخوام انجامش بدم

مرد سر تکون میده و از اتاق خارج میشه

نامجون توی خلوت خودش حرف میزد :چرا گفتم باید خودم انجامش بدم؟ چرا واقعا از ته دل دلم میخواد خ. دم این پرونده رو جمع کنم اگه کسی متوجه بشه چی؟ اگه کسی بفهمه رئیس مافیا یک مرد28 ساله هست چی؟

نامجون با کلی سوال توی ذهنش درگیر بود و بعد از دو دقیقه سوال هایی که از خودش میپرسه رو تموم میکنه

===============================

سلام امیدوارم خوشتون اومده باشه و لذت برده باشد 💜💜💜💜

moonlight ♣[namjin]Where stories live. Discover now