vkook (حسادت)

607 24 22
                                    

(قبل از شروع یه توضیحی بدم این قسمت از روی یکی از مومنتاس و همون مونتی که تهیونگ موها و لباس طلایی داره و زمین نشستن و کوک با یکی دیگه حرف می زنه تهیونگم خیلی ددی طور اول نزدیک می بعدم حسودی می کنم این همون مومنته)

قبل از شروع مراسم وقتی میکاپ ارتیستا میکاپشون می کردن تهیونگ سخت مشغول چت کردن با بوگوم بود و این بیش از حد روی هرمون های حسادت کوک تاثیر گذاشته بود و پس تصمیم گرفت اونم حسادت تهیونگ رو تحریک کنه

روی استیج نشسته بودن که یکی از دوستای قدیمی شو دید چه موقیت مناسبی و از اونجایی که موفقترین ایدل هایی بودن که اونجاس همه مشتاق حرف زدن باهاشون بودن

فقط یه دونه سالام به دوستش کافی بود تا اون عین برق گرفته ها بهش نزدیک بشه انقدری که قید دیده شدن توی دوربینو بزنه و پشت جیمین (یا جین یادم نیست) بشینه

وقتی کوک داشت باهاش خوش وبش می کرد متوجه نزدیک تهیونگ به خودشون شد کاملا متوجه شد که این نقشش گرفته

+امشب خیلی خوشتیپ شدی تو قبلا این طوری مردونه نبودی

از عمد کمی و عشوه گری گفت و انقدر بلند که تهیونگ صدرصد بشنوه

بدون این که اهمیتی بده پسر چه جور داره تشکر و می کنه و می پیچه به پاش با تهیونگ نگاه کرد که سرشو برگردوند و صورتش حالت عصبی گرفت اون دوست پسره شو قشنگ می شناسه تمام این حالتشو از حفظ بلد بود

بعد از این که کلی با ابن پسره نچسب حرف زد با خوشحالی داشت خداحافظی می کرد که دست تهیونگیو دوی دستش حس کرد که داره می کشتش بدون این که توجهی به تهیونگ بکنه همراه به همه خم شد

وقتی با خوشحالی داشتم به بک استیج می رفتن همه بی حوصلگی و ناراحتی تهیونگ رو متوجه شدن نامجون نتونست تحمل کنه و گفت

=ته چرا حالت گرفتس؟ اتفاقی افتاده؟

تهیونگ فقط سرشو چرخوند و گفت

_اتفاقی نیوفتاده هیونگ فقط خستم

نامجون با چشمای نگرانش یه بار دیگه از پسر پرسید ولی تهیونگ فقط سر برگردوند

وقتی به خابگاه رسیدن مستقیم به اتاق مشترکش با کوک راه افتاد

از اون طرف کوک کمی از کاری که کرده بود پشیمون بود بلاخره اون نمی خواست تهیونگ رو ناراحت کنه فقط می خواست کمی حسادتشو تحریک کنه

وقتی دید تهیونگ انقدر بی حوصله به اتاق رفت زود پا تند کرد تا از دلش در بیاره

وقتی درو باز کرد اولین چیزی که متوجه شد کوبونده شدنش به دیوار بود

تهیونگ با تمام حرص و عصبانیتی که از اون مراسم به جون داشت به سمت کوک حمله ور شد

محکم و وحشیانه لباشو می مکید و کبود می کرد حتی وقتی نفس کم اوردن هم راضی به جدا شدن نبود

Vanshot ویکوکWhere stories live. Discover now