𖥻𝚘𝚘𝚌 ⨟² when you come back

154 11 0
                                    

#one-shot

╰────── -・ꕤ✦ . ゚・

➜gojo.

⿻ همه چیز خیلی سریع بود در‌حد یه چشم بهم زدن ؟ شاید بیشتر شاید کمتر . وقتی سوگورو رو دیدم زمان از دستم در رفت . بهتره بگم وقتی دوباره سوگورو رو دیدم....جسدشو که توسط یه نفرین احاطه شده، رو دیدم ... اینقدر شوکه شدم و یخ کردم، که حالا توی این مکعب ۱ در ۱ گیر کردم . بی نهایتی مطلق و تنهایی و سکوت....*

_ ساتورو

با حس صدای آشنا دوباره همون حس توی سلول به سلول وجودم پیچید. انگشت شستمو زیر چشم بندم کشیدم بالا دادم و با دیدن گتو که با لبخند و‌ نگرانی سمتم می اومد ، کامل چشم بندم رو درآوردم و نگاهم رو بهش دوختم که چطور نزدیک و نزدیک تر میشد*

_ ساتورو چرا خشکت زده

وزنمو روی یه زانوم انداختم و نیمه بلند شدم و موهام جلوی چشمم ریخت. خودم رو جلو بین دستاش انداختم و وقتی گرمای واقعی بدنشو حس کردم انگشتام پشت کمرش محکم تر شد. نگاهی به بی نهایتی سفید محیط رو به روم دوختم. قلبم یا اینقدر میکوبید که ساکت شده بود یا واقعا ایستاده بود... فشار دستام تبدیل به چنگ شدن و وقتی ناله آرومی با خنده کرد فرصت کردم شرایط رو به یاد بیارم و سرمو عقب بردم یه دستمو روی صورت زیباش گذاشتم و نگاهی به جشمای قهوه ای _ عسلی‌ش کردم و ریه هام رو از عطرش پر کردم *

+ سوگورو....تو اینجا چیکار میکنی تو ...زنده ای ؟ تو...

انگشتشو روی لبام گذاشت*

+ هیشش

لبخندی زد و سرشو یکم به چپ متمایل کرد و موهای لخت مشکیش از شونه از پایین ریخت و صورتمو گرفت و کامل روی زمین، رو به روی خودش نشوندتم*

+ سوالای سختی پرسیدی ولی اره ساتورو... من زنده ام اما نه کامل ....

آروم صورتشو نوازش کردم تا از بودنش مطمئن بشم ؛ بی قراری داشت به دیواره های قفسه سینه ام فشار می‌آورد. صورتشو محکم گرفتم جلو کشیدم نزاشتم حرفشو تموم کنه و لبامو روی لباش گذاشتم و سرمو به سمت مخالف کج کردم و همینطور که سرم حرکت می‌کرد لبم به نرمی روی لبای گرمش کشیده میشد و عمیق تر بین لباش حرکت می‌کرد قفل میشد . دستش رو سمت موهام برد و بینشون حرکتش داد و انگشتاش وقتی سرم رو لمس کردن انگار کل هیاهو سرم قطع شد. لباشو روی لبام کشید و بوسه عمیق و شیرینی رو توی وجودم‌ تزریق کرد. شیرینی که سالها بود یادم رفته بود و هرچی بیشتر میبوسیدمش و لبای شیرینش مزه میکردم، تلخی وجودم کمتر کمتر میشد . لبمو روی لباش کامل فشار دادم و با همه وجودم لمسش کردم و نفس عمیقی از عطرش توی سرم پیچید و با چشمای نیمه بازم نگاهی بهش انداختم که چطور بین بوسه اخم ظریفی کرده. سرمو اهسته و بی میل عقب بردم ... از بوسیدنش سیر نشده بودم اما باید بازم و بازم ، بازم مطمئن میشدم خواب نمیبینم . آروم نفسی از بین لبای سرخش کشید چشمای زیباشو بست و لبخند گرمی زد *

_ منم دلم تنگ شده بود ساتورو

یادم رفته بود دیدن لبخندش چقدر گرم و قشنگه، یادم رفته بود چقدر دیدنی ترین تصویر همه عمرمه*

+ چطوری زنده ای...من تورو...

آروم موهاش کنار زد و دستمو گرفت*

_ هنوز ۱۰ درصد از روحم توی جسدمه اون نفرین از اول دنبال من بود برای همین روحم رو نگه داشته به علاوه جسدم ... تو نمیتونی اینجا بمونی ساتورو منم مثل تو اینجا زندانی شدم اما

لبخندی زد و انگشتای کشیده و گرمشو روی صورتم گذاشت، ناخواسته دستمو روی دستش گذاشتم سرمو چرخوندم و لبام روی کف دستش کشیدم و نرم بوسیدم بهش خیره شدم و اینقدر خیره موندم تا مثل همیشه رنگ گرفتن گونه اشو دیدم. لبخند با رضایتی زدم نفس گرمی کشیدم و پلکام روی هم گذاشتم تا درونم رو پر از آرامش کنم*

+ برمیگردم تورو برمیگردونم ساتورو.... اگه برگردی دست برمیداری؟ از افکارت ؟

وقتی دستش حرکتی نکرد نگاهش کردم و دیدم لبخند روی صورتشو و مطمئن نگاهم میکنه*

_ دیگه دلیلی ندارم ... بهم گفتی دفعه بعدی میبینیم ساتورو ... من میخوام توی دفعه بعدی زندگی کنم.... با تو

صورتشو نزدیک آورد و حالا فاصله صورت هامون خیلی کم بود اونقدری که اگه یکم سرمو جلو می‌بردم میتونستم به راحتی و نرمی دوباره اون لبای شیرین رو ببوسم *

+ ساتورو ... اگه کل شهر ...کل آدما سر برگردونده شدنت بمیرن بازم اینکارو میکنم، مطمئن باش

لبمو به لباش رسوندم و نرم و عمیق شیرینی دوباره رو توی قلبم تزریق کردم بعد چند لحظه سرمو عقب بردم و لبخندی بهش زدم و عقب رفتم دستاشو رها کردم و قبلش بوسه نرمی روش زدم چشم بندمو برداشتم . بلند شد با خونسردی و نگاه عمیقش بهم با لبخند خیره شد و دستاشو توی آستین کیمونوش کرد *

_ قولمون یادت نره ساتورو

عقب رفتم و نیشخندی بهش زدم و انگشتام روی هم کشیدم *

+ بهت گفتم که اونور همو میبنیم مگه نه؟

چشمام بستم و سعی کردم از این زندان لعنتی بیرون بیام*

-・ꕤ The End

──────────────────

⌂ ⌕ ⊞ ♡

moje moreDonde viven las historias. Descúbrelo ahora