شونه هام رو گرفتی و محکم ترین بوسه رو شکستی. قلبم به تالاپ تولوپ افتاد که نکنه خیلی زیاده روی کردم، یا شاید اینجا نقطه ایه که قراره دور انداخته بشم.
بعد از حرف های مارنلا، تو هر شرایطی که ذره ایی حس ناراحتی بهم دست میده این اولین حدس و گمان من شده.
که دوره ی استفاده ام تموم شده، و نوبت اینه با سطل زباله ملاقات کنم.
با چند تا پلک به صورت شوکه و ترسیده ی من نگاه کردی و موهام رو پشت گوشم دادی.
-من بازم میخوام
صدای موسیقی نمیذاشت بفهمم دقیقا چی میگی و چی میخوای.
+چی؟
-میگم بازم نوشیدنی میخوام
+گفتی مست نکنیم!
-چی؟؟؟
بلند تر داد زدم.
+گفتی مست نکنیم لو!
-میدونم...ولی به الکل نیاز دارم
تکیه ات رو از مبلِ کوچیک گرفتی، درحالی که من روی پاهات بودم. دستت پشت کمرم بود تا نیوفتم.
اهسته کمک کردی از روی پات بلند شم و کت جینم رو برداشتی.
کف دستت رو پشتم گذاشتی تا دنبالت سمت بار بیام.
وجودم داره میسوزه. اصلا نمیفهمم چرا اینکار رو کردی.
فقط راه رو، کنارت، از بین مردم باز کردم تا به میز پیشخوان رسیدیم. کتم رو روی صندلی انداختی و کناریش رو برام نگه داشتی.
به هر حال...هنوز هم خوش رفتاری.
به پسرِ کچلی که نگاهش روی شلوارت میچرخید تا صورتت، با دست اشاره کردی دوتا لیوان بیاره. اونم وقتی لبش رو میلیسید اطاعت کرد.
از کارش حس بدی گرفتم. من رو نمیدید که داشت دوست پسرم رو با هیزی دید میزد؟ واسه اینکه وقتی برمیگرده متوجه ی رابطه ی ما بشه، و سوی نگاهش به تو رو کور کنم، روی صندلی چرخیدم و کمرم رو به میز تکیه دادم.
کمرت رو گرفتم و جلو کشیدم. انگشت هات رو روی بازو و شونه ام گذاشتی و با شصت صورتم رو نوازش کردی.
+خوش میگذره بهت؟
اخمی از سر نشنیدن کردی و گوشت رو جلو اوردی.
کنار لاله ی گوشت، با حرارت نفس کشیدم و تکرار کردم.
+میگم خوش میگذرونی؟
لب پایینت رو لیسیدی و با ابرو اشاره کردی تا گوشم رو بیارم.
-با هم از این بهترش میکنیم
اونجا حس کردم چشم هات سیاهی رفت. با یه فشار کوچیک از پشت سر روی پات تلو تلو خوردی و دست هات رو دو طرف بدن من به پیشخوان زدی تا نیوفتی.
YOU ARE READING
𝓜𝔂 𝓞𝓪𝓼𝓲𝓼 | پناه من
Fanfiction<کامل شده... آپ هر روز ²⁰²¹-²⁰²³> "من...یادم نمیاد اخرین چشم هایی که دیدم و تحت تاثیر قرار گرفتم ِکی و کی بود. ولی اونا ابی بودن. چشم های تو .بدون پلک زدن به پلک های خمار و خواب الودت خیره شدم. تقالت برای دوباره بوسیدنم رو میبینم. و این اولی...