Chapter 2

145 22 5
                                    

کرولاین و کاترین باهم به سمت آیفون راه افتادند.

کرولاین به آیفون نگاه کرد، هر کسی که دم در بود، انگشتشو روی دوربین گرفته بود.

کاترین گفت:

"کرولاین بیخیال، یه دزده، میدونه که مامانامون بیرونن، جون دیمن* در و باز نکن."

(دیمن کاراکتر سریال خاطرات خون اشام که الینا عاشق او هم بود)

کرولاین اخم کرد و همونجور که دنبال چوب بیس بال مامانش میگشت گفت:

"یه بار دیگه جون دیمن رو قسم بخور تا خودم به شخصه بندازمت جلو سگ ها"

کرولاین چوب رو پیدا کرد و در حالی که اونو دستش گرفته بود به سمت درب خونه راه افتادن.

کاترین هم پشت سرش و با ترس در حرکت بود.

کرولاین با احتیاط درو باز کرد و چوب رو محکم تو دستش گرفته بود.

به محض محض باز شدن در، یه نفر با صدای بلند گفت:

"پخخخخخخخ"

کاترین از ترس روی زمین افتاد و کرولاین هم فرصت فرار به طَرَف نداد و چوب بیسبال رو همون جور که چشماش بسته بودن، با شدت به پهلوی اون زد.

که ناگهان جیغ دخترونه ای فضا رو پر کرد.

کرولاین یک چشمشو با احتیاط باز کرد تا وضعیت رو برسی کنه.

که در کمال تعجب کالن رو دید که روی زمین از درد به خودش میپیچید.

کاترین وقتی که چشماشو باز کرد، به خاطر اینکه صورت کالن در حالی که جیغ میزد فقط یکم از صورتش فاصله داشت، جیغ بلندی کشید و سریع از جاش بلند شد و کنار کرولاین ایستاد.

کرولاین سریع رفت سمت کالن و به کاترین اشاره کرد تا کمکش کنه اونو از جاش بلند کنن.

هردوشون کمک کردن و اون تونست رو پای خودش وایسه.

کاترین درو با پاش بست.

کالن به محض وارد شدن به خونه شروع به داد زدن کرد:

"عوضیا، اخه مگه گوش ندارید، خو احمقا مگه وقتی میگم پِخ، با اون گوشای کَرتون نمیتونید صدامو تشخیص بدید؟"

کرولاین بی تفاوت از کنارش رد شد و با بی محلی گفت:

"تقصیر خودت بود، تا یاد بگیری کرم نریزی"

کاترین هم با همون حالت از کنارش رد شد و گفت:

"راست میگه، عوضی و احمق و کَر هم خود خَرِتـــ..."

که حرفش با رفتن برقا ناتموم موند.

سه دختر همزمان شروع به جیغ زدن کردن

چند ثانیه بعد در حالی که کاترین و کالن هنوز جیغ میکشیدن، کرولاین جیغ کشیدن رو تموم کرد و به سمت اشپز خونه رفت و دنبال کبریت و شمع گشت.

کاترین در حالی که جیغ میکشید با ترس گفت:

"کرولاین کجایی؟ چرا صدات قطع شد؟"

که همون لحظه شمع با کبریتی که دست کرولاین بود ، روشن شد.

و کاترین و کالن خودشونو تو بغل هم دیگه پیدا کردن.

سریع خودشونو جمع کردن و دور میز ناهار خوری نشستند.

و شروع کردن به حرف زدن درباره ی همه چی...

کاترین با جدیت گفت:

"بچه ها، جان عزیزتون بیاید دیدن این فیلم خاطرات خون اشام رو متوقف کنیم. "

کرولاین هم موافقت کردو گفت:

"اره منم از وقتی که میبینم ترسو شدم و حتی تَوَهُم هم میزنم."

کالن به نشونه موافقت سرش رو تکون داد

کرولاین به شمعی که هنوز خاموش بود نگاه کرد و گفت:

"کاترین برو کاغذی که سر میز تحریرمه رو بیار"

کاترین از جاش بلند شد و به سمت اتاق رفت.

کرولاین هم به سمت کشو رفت تا کبریت هارو بیاره.

کالن هم بی هدف به شمع خاموش نگاه میکرد، و تمرکز خاصی رو سرش داشت.

که ناگهان شمع خود به خود روشن شد.

کالن از ترس یکم رفت عقب و با تعجب به شمع نگاه کرد.

که در همون حال کرولاین کبریت هارو پیدا کرد و به سمت کالن بر گشت تا شمع رو روشن کنه.

وقتی که شمع رو روشن شده دید. با یه نگاه خاصی به کالن نگاه کردو گفت:

"مگه مرض داشتی نگفتی کبریت تو کیفت هست؟"

کالن با حالت دفاعی گفت:

"من کبریت تو کیفم ندارم، این شمع خود به خُ.."

کرولاین حرف کالن رو قطع کرد و گفت:

" خوب، نگفتی که فندک تو کیفِت دار..."

که تو همون حال کاترین به اشپز خونه برگشت رو گفت:

"کاغذو ندیدم، سر چی بحث میکنید؟"

کرولاین دهن باز کرد که حرف بزنه، اما کالن داد زد:

"یه لحظه خفه شو کرولاین ببین چی میگم. من نه کبرین دارم نه فندک، من فقط داشتم به شمع نگاه میکردم... و اون یهو روشن شد.."

کاترین و کرولاین اخم کردن، و کاترین رو به کالن گفت:

"هر کی رو خر کنی ما دوتا رو نمیتونی خر کنی"

کرولاین هم سرشو به نشانه ی تایید تکون داد.

کالن با حالت ترسیده ای گفت:

" حاضرم قسم بخورم که خود به خود روشن شد"

کرولاین برا اینکه دهن کالن رو ببنده گفت:

" باشه باشه ، قبوله بانی*"

(بانی شخصیت جادوگر فیلم خاطرات خون اشام)

کالن اخم کرد و گفت:

" خیلی احمقید که حرفمو باور نمیکنید"

کاترین چشاشو چرخوند و به مسخره گفت:

"اره اره ما احمقیم"

کالن سرشو پایین اوردو پیش خودش زمزمه کرد:

" بهتون ثابت میکنم"


You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 21, 2015 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Three girls, Three glamorWhere stories live. Discover now