کرولاین در حالی که دستاش زیر سرش بودن و به سقف خیره شده بود، روی تخت دراز کشیده بود.
کاترین هم اونجا بود.
کرولاین صدای باز شدن قفل کمدش رو شنید.
نگاهش ناخود اگاه به سمت کمد برگشت.
کاترین رو دید که تا کمر توی کمدش بود.
روی پهلو خوابید و وزنشو با ارنجش نگه داشت.
و برای جلب توجه کاترین گلوشو صاف کرد و به شوخی گفت:
" کاترین ببخشید که بی اجازه رفتم تو کمدت"
کاترین همونطور که داشت کمد کرولاین رو میگشت، گفت:
"خواهش میکنم کِر، ما که باهم از این حرفا نداریم."
کرولاین پوفی کشیدو یه لبخند به خاطر حرف کاترین زد.
کرولاین بی دلیل به فرش خیره شد و توی فکر فرو رفت.
به فکر غذا، مهمونی، سریال و چیزای بی اهمیت دیگه...
که با صدای کاترین به خودش اومد.
"کِر، میشه یه نگاه به دفتر خاطراتت بکنم؟"
کرولاین اخم کردو گفت:
"نه، بزارش سر جاش"
کاترین از عصبانی شدن کرولاین خوشش اومد و طوری که کرولاین رو تحریک کنه، شروع کرد به باز کردن دفتر.
کرولاین عصبی شد و فریاد زد:
"اونو بزار سر جاش، حق نداری بخونیش"
از جاش بلند شد و روبروی کاترین وایساد. و سعی کرد دفتر رو ازش بگیره، اما موفق نشد.
کاترین ابروهاشو بالا انداختو با شیطنت گفت:
" اوه، حتما چیز خیلی مهمی توشه که اینقد تقلا میکنی، حالا که اینطور شد حتما باید این دفترو بخونم."
کرولاین به شدت عصبی شده بود و پاشو عصبی به زمین میکوبید.
کاترین به هدفش رسیده بود و کاملا کرولاین رو تحریک کرده بود.
که ناگهان کرولاین عصبی شروع کرد به فریاد کشیدن و با پاهاش محکم به دیوار و بعد با مشت هاش به بازو های کاترین ضربه میزد
اون ضربه ها اصلا شبیه یه شوخی نبودن، اونا محکم و درد ناک بود.
کاترین که در همه حال شوخ طبع بود و تیکه مینداخت، بازوشو از درد گرفتو فریاد کشید:
"باشه بابا، اروم باش تایلر*"
(تایلر کاراکتر سریال خاطرات یک خون اشام که به دلیل ژن اش ، یهویی عصبی و دست به تخریب میزد)
کرولاین رفت عقب و با صورتی متعجب و ترسان
به بازوی کاترین که الان به خاطر درد دستشو روش گرفته بود نگاه کردو گفت:"من، متاسفم، من اصلا نمیدونم چی شد. ببخشید"
کاترین لبخند کوچیکی زد و گفت:
" مشکلی نیست، پیش میاد"
و کرولاین رو در اغوش گرفت تا ارومش کنه.
کرولاین اروم شد و کاترین برای تغییر جو گفت:
"اوه راستی تونستی قسمت جدید خاطرات خون اشام رو دانلود کنی؟"
کرولاین اخم کردو گفت:
" نه... آممم، اینترنتم تموم شده... و خوب یه جورایی... تنبیه شدم."
کاترین با شیطنت لبخند زدو گفت:
"اوووووو، که تنبیه شدی، هان؟"
بعد قیافه جدی به خودش گرفتو گفت:
"عیبی نداره بلاخره که میفهمیم تایلرو عموش چه موجوداتی هستن"
و بعدش خندید، کرولاین هم خندید. و گفت:
"من مطمعن هستم که 'ال جی اسمیت*' دیوونه بوده"
(ال جی اسمیت: نویسنده ی رمان خاطرات یک خون اشام)
کاترین خندیدو گفت:
"حرفتو قبول دارم، کدوم احمقی چنین چیزی رو قبول میکُ..."
که حرفش با صدای زنگ ناتموم موند.
رو به کرولاین کردو گفت:
"تو کسی رو دعوت کردی؟"
کرولاین به اتاق نشیمن نگاه کردو گفت:
"نوچ"
......
من میناهستم ، این داستان رو خودم نوشتم... این داستان برای من واقعا با ارزشه پس برا همینم من ساعت ها سر یه چپتر فکر میکنم. پس از الان بگم ممکنه بعضی چپتر هارو دیر به دیر بزارم.
کامنت و رای لطفا
دوستاتونو تگ کنید
ممنون
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Three girls, Three glamor
Gizem / Gerilimکرولاین گِرِی: نوزده ساله، موهای بلوند و چشم های خاکستری، قد 167 سانتی متر کاترین گِرِی: هجده ساله، موهای قهوه ای و در پایین بلوند ، چشم های ابی تیره ، قد 165 سانتی متر کالن گِرِی: بیست ساله، موهای طلایی- زرد، چشم های خاکستری -سبز ، قد 168 سانتی...