خدمتکار

494 26 5
                                    

+خیلی ممنونم جونگکوک میتونی بری
_وضیفه اس آقا امری نیست؟
+نه فقد لطفاً از مهمونام پذیرایی کن
_چشم

این مکالمه همیشگی جونگکوک و کیم بزرگ بود
و همچنین تمام اعضای این امارت بود
جونگکوک همیشه فقد اطلاعت میکرد بدون اینکه اعتراضی کنه
اون از پنج سالگی اینکارو یاد گرفته بود
البته تنها کسی که با همه فرق میکرد
و اون کسی نبود جز ...

× جونگکوک بیا کارت دارم
+ ها.. عا..من.باید پذیری کنم.. اگه میشه

و بی مقدمه دست جونگکوک رو کشید و وارد راهرو کرد

+ چیکار.. میکنی تهیونگ
× کی گفته بهت جلوی اون دخترای زشت خم و راست شی
+ پدرت .. بعدشم مشکلش چیه من همیشه
× خیلی خوب هیچی فقد میخاستم بدونم خودتو خسته نکن
+ داری عجیب میشی تهیونگ

اره برای جونگکوک همیشه رفتار های تهیونگ عجیب بود
اهمیت دادن هاش حسودی هاش همیشه عجیب بود اونها از کوچیکی باهم بزرگ شدن
و خیلی چیز های مشترک داشتن حتی چیز های ممنوعه ولی کوک همش به خودش می‌گفت
که ما توی یه سطح نیستیم
× کوکی.. من دوباره سر درد گرفتم
+ اوه.. یعنی الان ؟
× اره میخام ببوسیم..

Flash back

جونگکوک هشت ساله منتظر مامانش بود تا تی زدن آشپزخونه رو تموم کنه و باهم برن لباس هارو پهن کنن

× جونگکوکیییی جونگکوکیییی

- اوه کوک تهیونگ داره صدات میزنع میتونی بری باهاش بازی کنی
+ واقعا میتونم برممم؟
- اره عزیزم
جونگکوک تا تایید مادرش رو گرفت از پله های اتاق بالا رفت و وارد اتاق تهیونگ شیش ساله شد
که مشغول نقاشی کردن بود
تهیونگ با صدای باز شدن در اتاق سرشو بالا کرد
× جونگکوکییی ببین چی کشیدم این تویی این منن

جونگکوک با لبخند همیشگیش کنار تهیونگ نشست
+ این عالیه ته ته خیلی قشنگ شده
×اره من درست می‌خوام مثل این نقاشیم باهات ازدواج کنمم
+ اوه یعنی ... ما اینجا ازدواج کردیم؟..

تهیونگ اخمی کرد و دوباره رو به جونگکوک گفت
× لباس سفید منو نمی‌بینی من به عروسمم

جونگکوک سعی داشت به اون بچه بفهمونه که اون یه پسره و نمیتونه عروس بشه
و از طرفی افکار کودکانه ازدواجش با اون براش عجیب بود
پس سعی کرد فقد از این ماجرا عبور کنه
+ خیلی خوب ته ته فکر نمیکنی وقت نقاشی تموم شده ؟ نظرت چیه یکم استراحت کنی
× جونگکوکییی با من مثل آپا صحبت نکنن
تو همش همینجوری هیچ وقتم تا من نگم نمیایی باهام بازی کنی
+ خوب من ..
× من قهرم
( دخترا وقتی کم میارن جلو دوست پسرشون همینن)
+ آخه ته ته من اینجا کلی کار دارم
مامانم نمیتونه تنهایی همه کار هارو بکنه
میفهمی که؟
× خیلی خوب قهر نیستم ولی قول بده از این به بعد بیشتر بیایی باهام بازی کنی باشع؟؟
+ باشه ته ته قول میدم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 03 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎𝒚 𝒐𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕Where stories live. Discover now