شاید اینجوری بهتر بود
رها کردن دستای سردت وقتی در خون خودم غلت میخوردم. رویای بوسیدن سیاه چاله های تاریکت وقتی پلک هایت را روی هم میزاشتی و مژه های زیبایت که رگ های قلبم به تک تک تار هایشان وابسته بود.
اما این نه پایان بود و نه شروع این گوشه ای از مرگ، گوشه ای از کنج قلبم. قلب بینوا و کبودم
کبود.. رنگی با بوی خون و با رنگ حسرت، حسرتی که در گوشه اتاقم چال کردم و به فریب دادن خودم ادامه دادمحال اینجا ایستاده ام با دستان پوچ. با دستانی تهی از عشق.. تهی از خاطرات کبود و قلب و روحی خسته که با اشک هایم سنگین میشوند ولی هیچوقت به کهکشان تاریکم را تر نمیکنند.
_________________________________________
میدویید و میدویید
ناگهان دستی از پشت دراز شد و گردنش را به چنگ گرفت. درد و حرقت ان ناخن های تیز را با تک تک سلول های بدنش حس میکرد
اشک میریخت دست و پا میزد ولی ناجی ای وجود نداشت..
با صدای جعبه موزیکالش چشماش را باز کرد. داد بلندی از درد سر داد و گردن دردمندش را ارام مالید. باز نشسته خوابش برده بود
به خط خطی های بی معنای رو کاغذ هاش نگاه ترحم انگیزی انداخت و چشم های پف کرده و ملتهبش را مالید
با خیال پیش رو داشتن روز قابل تحمل تری از جایش بلند شد
شروع به چک کردن لوکیشنی شد که به موبایل ناچیزش فرستاده شده بود
"اوه شکار جدید.. "لحظه ای بخاطر سرگیجه و سیاهی رفتن چشمانش مکث کرد و تلو تلو خوران خودش را جلو کشید
درحالی که داشت لباس های اتو نشده ی چروکش را از روی تخت برمیداشت با خودش اهنگی زمزمه میکرد
خاطرات بی سر و تهی که نمیدونست از کجا درون خواب هایش رخنه کرده بودند وجودش را سوراخ میکردند و از او برده ای مطیع افکارش میساختند
به زنجیر میکشیدند و زره زره ی روح دردمندش را میمکیدند.از کلافگی موهای فرش را به صورت هیستیریکی بهم ریخت و ناخن های کوتاهش را بر پوست سرش کشید
و سکوت
ناگهان قهقه ای هولناک سر داد. مانند شیطانی تازه کمین گاه صدهزار ساله خود را ترک نموده و سر به اعماق جنگل گذاشته . دستکش های چرمی مشکی اش را به دست کرد و ماسک زیپ دارش را بالا کشید
درحال که روی پاشنه ی پایش میچرخید انگشت شصتش رو روی تیغه ی تیز خنجرش کشید
رقصید و خندید..
خنجر را با هدف لبخند و چشمان درخشان روی بومش پرتاب کرد"دخترک بیچاره پس ارزوت اینه..
بهتره وقتی داری تو ارامش و سکوت میخوابی مواظب هیولای زیر تختت باشی چون اون دقیقا همونجاست "
با نیشخند زمزمه کردStart?
YOU ARE READING
Dust dream ( chanjin's ver )
Fanfictionتاحالا فکر کردی چجوری تو یک روز ممکنه از خواب پاشی و ببینی همه چی رو از دست دادی؟ "اگه نتونم از دنیا انتقام بگیرم خواب رو از ادمی که شده کل وجودم میگیرم" Genre : Fantasy , Mystery , Action Main couple : Chanjin Other : changlix & ...