آلفای عوضی2

387 64 0
                                    

لزجی بین پاهاش مثل پتک تو سرش کوبیده شد نه امکان نداشت!اون یه الفا بود رایحه ای چوب سوخته و آتیش...همه چی خوب بود تا وقتی که متوجه اسلیک بین پاهاش شده بود اون هیت شده بود.هیت؟لعنتی اون یه امگا بود
با سستی و ضعف روی زانو هاش فرود اومد اشک هاش روی مردمک های که به رنگ آبی با رگه های طلایی تبدیل شده بود پرده کشید

عصبانیت،ضعف،انکار،غم،کلافگی
همشون تو وجود تهیونگ امگای جوان طغیان میکرد
عطری که به ریه هاش حمله کرد ضعیفتر و سست تر از قبلش کرد و همین کافی بود آتش درون امگا شعله ور تر شد چینی به بینی اش داد و سرش رو با لرز بالا آورد تا منبع اون عطر رو پیدا کنه

آلفا جئون جونکوک

کسی که میخواست مقابلش بایسته و بشه بزرگ ترین رقیبش..نه!بزرگترین کابوسش در واقع..تهدیدی که قرار بود عملی بشه براش ولی الان فقط یه امگای جوان ضعیفی بود که در مقابلش زانو زده بود
نگاه ناخوانای جئون مثل تیر های بود که به اعصابش اصابت میشد با وجود تمام ناتوانی هایش باز سعی کرد قوی پر ابهت دیده بشه و دوباره ابرو های تیره اش رو به هم نزدیک کرد و با لحنی خشمگین تر از چهر اش غرید: حضور و رایحه منزجر کننده ات رو از اینجا ببر آلفای عوضی

دوست نداشت انقدر حقیر بشه آلفا از بالا با غرور بهش نگاه میکرد و اون کوچیکتر و ذلیل در مقابل پاهای آلفا دیده میشد چرا؟چون امگا بودنش گند زده بود به همه چی به رویایه به قدرت رسیدنش و نابود کردن جئون ها همه چیش
با عربده ای پسرک شکست خورده
توجه خانوادش که داشتن مهمون هارو به بیرون هدایت میکردن رو به سمت خودش و آلفای بزرگ اندام کشید

این عوضی رو پرت کنید بیرون!!!!

الهه ای ماه تصمیم داشت خاندان کیم رو مرتبه مرتبه غافلگیر کنه اول امگا بودن پسر کوچیک خانواده که رویای آلفا بودن رو تو سرش پرورش میداد حالا واکنش و حالت های آلفای پک جئون که به واضحی نشون میداد که جفتش رو پیدا کرده
پدرررررر!!!!
کیم بزرگ به خودش اومد و سمت پسرش حرکت کرد که نحیف تر رو حساستر از قبل شده بود رو تو آغوشش کشید
×آروم باش پسرم!چیزی نشده!
_اون...اونو..بیرونش..کن

صدای تهیونگ تحلیل رفت و بی جون تر شد
چطور به پسر جونش قرار بود بفهمونه میتونه جئون رو از عمارت پرت کنه بیرون ولی از زندگی پسرش نه؟اون آلفاش بود

+تمومش کن من قرار نیست جایی برم امگا

اینبار صدای بم و عمیق آلفا کل عمارت رو به سکوت انداخت
تهیونگ سرش رو با سرعت بالا آورد با چشمای خیس که با حالت عصبی تمامش باز بود به مرد بزرگتر نگاه کرد از کل جمله اش فقط کلمه آخرش تو سر تهیونگ میچرخید "امگا"
خفشو حرومییییی!!!خونت رو میریزم جئون !

بین دست های پدرش تن عاجزش رو تکون میداد که بتونه به آلفای سرد و خنثی روبه روش حمله کنه
تنها کسی که میتونست در مقابل آلفای اصلی پک اینهمه جسارت و گستاخی به خرج بده جفت امگاش بود
به غیر از جفتش هرشخصی قبل از اینکه بخواد در مقابلش گستاخانه رفتار کنه گردنش شکسته بود
حالا قرار بود با این امگای سرکش چیکار کنه؟کار آلفای بیچاره به کجا ها قرار بود برسه؟

my little haterWhere stories live. Discover now