آتش شعله ور

439 57 7
                                    

صدای قدم های استوار و پر قدرت پسر کوچیک کیم توی راهرو و سالن های پایگاه بتاها فرا گرفته بود
هر اتفاقی که افتاده باشه تهیونگ دلیل نمیدید که حضور سرشار از اعتماد بنفسش رو منع کنه
اینطوری ضعف نشون میداد و میدان رو خالی میکرد
خاندان کیم همیشه پک بتا ها رو بر عهده داشتن و با بودن مورداعتماد و قدرتمند ترین خدتمگذاران آلفا ها یعنی پک جئون
مشکلی نداشتن چون با این وجود به تنهایی قدرت و احترام خودشون رو داشتن و جئون ها هم ازشون کم بیش حساب میبردن
بد رفتاری با پک هراز ساله و محبوب کی
به نفع خودشونم نبود
اما پسر کوچیک این خانواده یعنی کیم تهیونگ همیشه خواستار قدرت بیشتر و برکناری جئون ها بود
طبیعتا وقتی دو بردارش
کیم نامجون و کیم سوکجین به علاوه خواهرش کیم جیسو که آلفا از آب در اومده بودن امیدش بیشترم بود
ولی امگا شدن خودش ضربه نابودی تمام نقشه هاش بود و یه خوش شانسی برای جئون ها

چهره زیبای امگا ۱۸ ساله به اندازه قبل پر ابهت و برخلاف رایحه سوزانش، سردو بی تفاوت بود ولی لطیفترو ظریفتر از قبل بود و این اغوا کننده بود
خوشبختانه کارکنان پایگاه به طبع همگی بتا بودن و رایحه ای نادر امگای جوان که سوزاننده و خطری و در عین حال حرارتی و دلگرم کننده اش رو حس نمیکردن
(بتا ها رایحه ندارن و متوجه رایحه هم نمیشن)
و فقط مست چهره الهه گونه ای پسر بودن

با بستن در دفترش اهی عمیق کشید
این احوالات خودش بود،تو دفتر خودش،فقط در حضور خودش
الان با قدم های لروزن بی جون سمت صندلی پشت میزش میرفت
در حضور همه پاهاش با تحکم یکی پس از دیگری فرود میومدن و صدای بلندی ایجاد میکردن برعکس الان که قدم هاش  روی زمین سرامیکی مشکی رنگ کشیده میشدن و صدای گوش خراشی به ارمغان میاوردند

قرص های کاهنده ای که خواهرش با زور  به خوردش داده بود خوب عمل کرده بودن  رایحه اش کمرنگتر شده بود ولی بیخیال
غلیظ تر از رایحه چوب سوخته و آتیش واسه امگا چی میتونه باشه؟
ولی تهیونگ تنها هدیه ای  که از الهه ماه   خوشش اومده،رایحه اش بود با اینکه آلفاش نکرده بود ولی جز امگا های قدرتمند و نادر بوده

همه چیز خوب بود تا اینکه در دفتر صدای بلندی باز شد
با پیچیدن رایحه ای قهوی تلخ
با انزجار چینی به بینیش داد
بدون اینکه سرش رو بالا بیاره و به جفتش نگاهی بندازه گفت:
_واسه چی اومدی جئون؟
جونگکوک با دیدن رفتار تهیونگ یه تای ابروش بالا رفت و با لبخند سرگرم شده سرخوش رو مبل  چرمی سیاه مقابل میز تهیونگ مالکانه لم داد پا روی پا انداخت

+واسه چی اومدم؟یعنی حرفی نیست بزنیم؟

اینبار پسر جوانتر آروم سرش رو بلند کرد و با چشمای وحشی کشیده اش به روبه روش نگاه کرد
این نگاه تهیونگ واسه هر کسی تهدید بود ولی واسه آلفا فقط یه حس غرور برای گرگ درونش از جفتی که براش انتخاب شده بود
از صندلی چرخدارش آروم بلند شد و با
قدم های مثل چند لحظه قبل به سمت ویوی باز پنجره ای شیشه اش حرکت کرد

my little haterTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang