part 1

53 5 0
                                    

با صدای آلارم از خواب بیدار شد بدنشو کش و قوصی داد و به پهلو چرخید و آلارم گوشیشو خاموش کرد

«امروز روز تجلیل از رییس بیمارستانه..اه باید زود برسم»

بلند شد و تختشو مرتب کرد رفت سمت حموم بعد یه نیم ساعت با حوله دور کمرش اومد بیرون موهاشو با یه حوله کوچیک خشک میکرد رفت سمت کمد لباسیش
یه پیرهن شلوار ورداشت پوشید و کمربندشو بست و مشغول گره زدن کراواتش بود

صدای الارم ساعتشو خاموش کرد بلند شد بعد از دوش گرفتنش رفت سمت کمدش لباساشو پوشید و دکمه بالایی پیرهنشو باز گذاشت و ساعت رولکسشو بست و کتشو و کیفشو ورداشت از خونه رفت بیرون

«اه فاک به این زندگی حتی وقت نمیکنم یه قهوه کوفتی بخورم!»

جین بعد از برداشتن روپوش و کارتش از خونه بیرون رفت و سوار ماشینش شد روشن کرد یه اهنگ ملایم پلی کرد راه افتاد

«خوبه کله سحر بیدار شدمو الانم تو ترافیکم البته هر روز همین اتفاق میوفته...عالیه!»

جین که کلافه شده بود از ترافیک همش ساعتشو چک میکرد و بیشتر یاد اوری میشد براش که قراره دیر برسه به مراسم
«اخه موندم مراسم رو نمیشد عصر بذاره حتما باید صبح میذاشت؟»

جین با دیدن چراغ راهنمایی که از سبز نارنجی شد بیشتر گاز داد و سریع پیچید
«لعنتی ! گاد منو همین جا بکش همینم کم بود تصادف کنم امروز واقعا کائنات با من لج ان!»
جفتشون از ماشین پیدا شدن با اخم نگاه هم میکردن که جین شروع کرد

«حواست هست داری چیکار میکنی؟ماشینمو داغون کردی!»

«اقای محترم شما بدون راهنما پیچیدی جلو من بعد من مقصرم؟ »

نامجون نگاهی به روپوش پزشکی جین کرد

«موندم چجور مدرک پزشکی تو گرفتی!»

«ببخشید که شما پات رو پدال گاز خواب رفته و ورش نمیداشتی اومدی تو در ماشینم الانم به مراسم نمیرسم به لطف رانندگی خوبتون»

نامجون که میدونست همینطور بحث کردن فایده نداره همین حالاشم داره دیر میرسه به جلسه اش بحث رو عوض کرد
«به جای مقصر دونستن همدیگه یه زمان بذاریم همو ببینیم هزینه های هردو ماشین نصف نصف بهم دیگه میدیم »

«فکر خوبیه این کارتمه زنگ بزن بهم یه روز همو ببینیم»
جین بدون هیچ حرف دیگه ای سوار ماشینش شد راه افتاد
جین به محض رسیدن ماشینشو پارک کرد و پیاده شد روپوش رو مرتب کرد و وارد بیمارستان شد نمیدونست تا سالن کنفرانس چجور دویید وقتی رسید درو باز کرد با تاریک بودن سالن فهمید هنوز مراسم ادامه داره اروم رفت بین بقیه پزشک ها نشست و نفس راحتی کشید

بعد از مراسم رفت سمت اتاقش و اسکراب شو پوشید و کفشاشو با دمپایی عوض کرد نگاه ساعت کرد بیست دقیقه تا عمل مونده بود رفت سمت اتاق عمل

𝐃𝐫 𝐀𝐍𝐆𝐄𝐋 Where stories live. Discover now