جین تایم ناهار رفت بوفه بیمارستان و یه سالاد گرفت و نشست هنوز فکرش درگیر دیشب بود که بادستی که رو شونش قرار گرفت از فکر و خیالاش دراومد
«هی تو فکری سوکجین، چیزی شده؟»
«هوم؟نه خوبم چیزیم نیست»
جین لبخند کوچیکی زد یکم از سالادش خورد
«هی ببینم تو یه چیزیت هست میخندی و گونه هات یکم سرخه ..با کسی اشنا شدی؟خوشگله؟»
جین خندید و یکم اب خورد تکیه داد
«اوم یه جورایی..»
«این یه جورایی بدجور دلتو برده بگو ببینم کیه چیکاره اس خوشگله؟خوشتیپه؟مثل اون عوضی که نیست؟»
«عایش نه جیمین اصلا شبیه اون عوضی نیست اوم خب قد بلنده عضله ای عه چهرش خیلی جذاب و سکسیه پوستش گندمیه وکیل یه شرکت بزرگه یجورایی تایپمه قشنگ و چال گونه داره»
«اسم پسر داییت چیه ؟»
«کیم نامجون»
اب پرید تو گلوی جین شروع به سرفه کردن کرد
«چ.چیی؟کیم نامجون؟»
«اره خب کجاش....هولی فاک تو از نامجون خوشت اومده؟چجور همو دیدین؟»
«ما تصادف کردیم و یه دو سه روزه همو میشناسیم»
«فاک پسر...امشب نامجون میاد پیشمون بهش همه چیو میگم »
جین دست جیمینو چنگ زد
«هی هی هی نه اصلا نگیا!اصلا نگو فعلا میخوام یکم بگذره»
جیمین شیطانی نگاش کرد و دستاشو گذاشت زیر چونه اش
«باهاش خوابیدی؟»
«چشم قربان»
نامجون به گل فروشی همیشگیش زنگ زد و سفارش گل ارکیده سفید داد برای ساعت نه شب
«اه قرار بود اخر هفته ام خالی باشه ولی به لطف عمل های اورژانسی به فاک رفت»
جیمین قلنج گردنشو شکوند و اهی کشید
«اوهوم الان من باید جلو تلویزیون لش کرده باشم و فیلم میدیدم هعی تف تو این زندگی»
«دلم میخواد یکیو بزنم خیلی عصبیم منتظرم یکی بره رو اعصابم»
با صدای داد و بیداد جفتشون نگاه هم کردن به سمت اورژانس رفتن
جین با دیدن چند نفر که با سرپرستار بخش بحث میکردن جلو رفت
«تو دیگه چه خری هستی؟یه دکتر بیار رییسمونو جراحی کنه نمیخواد نصحیت کنی»
«من دکترم برو اونور تا ببینم مشکل رییست چیه»فرد مقابلش شروع کرد خندیدن اومد جلو و با دستش به شونه جین ضربه میزد
«جوک بامزه ای بود بگو یه دکتر بیاد همین الان!»
YOU ARE READING
𝐃𝐫 𝐀𝐍𝐆𝐄𝐋
Fanfiction~ چی میشه که بهترین جراح قلب کشور با وکیل جذابی که هیچ پرونده باخت نداره تصادف کنه و دیر به مراسم تجلیل رییس بیمارستان برسه؟ «اقای محترم شما بدون راهنما پیچیدی جلو من بعد من مقصرم؟چجور مدرک پزشکی تو گرفتی؟» «ببخشید که شما پات رو پدال گاز خواب رفته و...