Part 3 🥀

508 63 13
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



Martha

پاهاشو دراز کرده بود وتکیه به تاج تخت،دست به سینه بدون هیچ حرفی از پنجره به آسمان نیمه شبِ نیویورک خیره شد.

آسمان پر ستاره و حتی دیوار های اتاقش هم براش قابل اعتماد نبود ، پسر پرفسور جئون شیاد که جای خود را دارد! چطور باید با خیال راحت پلک روی همدیگه میگذاشت و میخوابید؟

رفتار های عجیب و مرموزانه تهیونگ خودش برای گیج کردن و ترساندن یک جاسوس روسی کافی بود . از گوشه چشم نگاهی به پسر بدون لباس خوابیده روی تختش انداخت. بالاخره درد شدید دست های باند پیچی شده اش رو فراموش کرده و چشم هاشو بسته بود. نور سفید مهتاب خط فک وترقوه اش رو تزئین کرده و موهای سیاه و موج دارش که حالا خشک شده بود پیشانی و ابرو هاش رو تزئین کرده

نفس عمیقی کشید و نگاه از آن خط و خال های بی نقص اون پسر کره ای گرفت.

بالشت سفید رنگش رو توی بغلش فشرد و سرش رو به عقب تکیه داد و چشم هاشو بست‌. سعی کرد با مدیتیشن هایی که از کانال های یوتیوب یادگرفته بود به آرامش برسه. تمرکزش رو روی دم و بازدم گذاشت.

مثل اینکه این روش داشت بالاخره جواب میداد.

_هارا..اون شاخه از قلبت درومده ، بسه

سعی کرد به صدا های اون پسر اهمیت نده وهمچنان آثار بد گذشته های دردناکش رو از خودش دور کنه که اون زمزمه ها با نفس نفس زدن همراه شد

_هارا... هارا...ه..هارااا...هارا..هارا

بارها بارها و بارها اسم هارا رو به زبان اورد !

مارتا چشم هاشو کلافه باز کرد. خسته و ناامید بای ابرو هایی گره افتاده سعی کرد با تکان دادن شانه پسر از کابوس بیدارش کنه.

_هارا..هارا..ن..نه..نرو..هارا..نه..هارا..هارا

صداش بلند و بلند و بلند تر میشد تا اینکه فریاد میزد و گریان هارا رو صدا میزد. مارتا چند بار به شانه های لخت پسر با مشت ضربه زد وگفت:هی..هی..سگ گذاشته دنبالتون؟

_هارا..هارااا..هارا

مارتا روی بدن پسر خم شد ودوطرف صورت گونه های جونگکوک رو گرفت و به چپ و راست تکان داد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 27 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

RoseVirusWhere stories live. Discover now