پشت هر اقبال موفقی یک جرم وجود دارد!
(پدر خوانده )با صدای در اتاقش سرشو از توی کمد اورد بیرون اجازه ورود داد
«بیا تو»
هوسوک اومد داخل واو بلندی گفت و بشکن زد
«مامامیا سنیور جین!»
جین بلند خندید و زنجیر ساعت جیبیشو به جلیقه مشکیش وصل کرد
«حالا چرا اینقدر سر صبحی خوشحالی؟»
هوسوک رو صندلی جین لم داد و پاهاشو رو پاش انداخت یکم از تکیلا رو توی لیوان ریخت و چرخی به لیوان داد به حلقه الکی دور لیوان نگاه کرد
«میدونی که امروز سالگرد تولد کیم بزرگه!»
از تکیلا عسلی رنگش مزه کرد و اهی کشید
«سر صبح معده ات خوب کشش داره مشروب میخوری ، بعدشم کیم بزرگ پدرمونه چرا اینقدر رسمی میگی؟»
هوسوک چشماشو تو حدقه چرخوند بعد از سر کشیدن تکیلاش اخمی کرد و بلند شد
«دیوار موش داره موشم گوش داره ، اون حرومزاده ها مثل علف هرز همه جا ریشه کردن پس بهتره عاتو دستشون ندیم!»
جین گره کراواتشو زد و عطر جورجیو ارمانی تلخشو روی شاهرگ گردنش و مچ دستاش زد
«برگ برنده دست ماست فِراتِلو!»
هوسوک سری به نشونه تایید تکون داد ولی هنوزم نگران بود
جین به صورت پریشون و نگران هوسوک نگاه کرد نچی زیر لب گفت
«چته هوسوک؟ چرا اینقدر نگرانی؟خودتو باختی چرا ، چه بخوای چه نخوای اونا متاسفانه برادرمون هستن! »
«من لعنتی نگران جایگاه ام! اون کثافت هرکاری میکنه جایگاه رو بدست بیاره کثیف ترین کار ممکن رو میکنه ، برای همین میگم باید حواست جمع باشه! منو ، یونگی و ته صلاحیت کافی هنوز نداریم ، میمونه تو و اون »
«کی؟»
«همون که میدون..»
«اسم ببر هوسوک! ما تا اخر عمرمون قراره با هم زندگی کنیم ، این دشمنی بینمون بی معنیه ! خودم دل خوشی ندارم مثل حزب چپ و راست بهم میپریم ولی الان موقعش نیست ! باید بازی کنیم ، مثل خودشون و حتی بهتر!»
«نامجون یه عوضیه جین! هممون میدونیم ، حتی برادراش هم میدونن چه کارایی ممکنه از دستش بر میاد»
جین اهی کشید با صدای در ،سرشو برگردوند
«بیا تو»
یونگی و ته با هم اومدن تو اتاق و متوجه جو تلخ بینشون شدن
«باز کی حرومزاده بازی دراورده فراتلی؟»
ته گفت و شونه شو به دیوار تکیه داد
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐆𝐨𝐝𝐟𝐚𝐭𝐡𝐞𝐫
Fanfictionکیم سوکجین و کیم نامجون برادرای ناتنی که تو شب تولد کیم بزرگ انتخاب پدرخوانده نسل بعد تنش بین دو برادر رو بیشتر میکرد با حس نفس های گرم کسی به گردنش بدنش کمی لرزید «از جشن لذت میبری برادر؟» «تو چته امشب میخوای رو اعصاب من راه بری؟» «اوه سوکجینا م...