عشق کلمه ای پر ابهته
عشق تنها یک حس بین دو نفر نیست..
عشق دلیل زندگی میتونه باشه..
دلیل نفس کشیدن..
اما متاسفانه این دو نفر ریدن به هرچی عشق و احساسه=)))))
درحالی که هر دو توی رستوران شیکی که خودشو به خاطر نشون دادن اینکه خیلی باکلاسه به گا میداد نشسته بودن
و خب جونگکوک عزیزمون ددی تر از هر موقع ای شده بود
بدون اینکه زیاد روی کنه مثل یک جنتلمن رو به روی تهیونگ نشسته بود
بعد از دادن سفارششون به گارسون جونگکوک سر صحبت رو باز کرد..
_خب یکم از خودت بگو..
تهیونگ بهش نگاه کرد همینطوریشم مثل لبو بود نیازی به رژ گونه زدن هم نبود..
_خب..من اصالتا اهل دگو ام..و خب ۲۱ سالمه پدرم و مادرم فعلا تو دگو ان و من برای کار اومدم سئول..در اصل طراح لباسم و خب تو سه یا چهار تا کمپانی قرارداد دارم..رویای واقعیم ایدولی بوده..اما به دلیل خانوادم مجبور شدم این شغل رو انتخاب کنم..
بر عکس قیافش کاملا راحت صحبت کرد و خب جونگکوک کاملا متوجه این شد که خجالت میکشه
_هی..راحت باش لازم نیست خجالت بکشی..به هر حال قرار باهم زندگی کنیم..
جونگکوک همونطور که بالبخند به تهیونگ گی پنیک بدبخت ذل زد و دستاشو گرفت و ادامه داد
_جئون جونگکوک ۲۳ ساله از بوسان..مدل و سلبریتی..پدر و مادرم هم فعلا تو سئولن اما زیاد همو نمیبینیم
تهیونگ سری تکون داد
_خب..تایپ ایده الت چیه؟
تهیونگ پرسید
چون اگه این سوالو نمیپرسید جین هیونگش پارش میکرد
تاکید کرده بود این سوالو بپرسه و دست خجالت برداره وگرنه باید تا یه هفته غذاهای خونه رو خودش درست میکرد..
_خب..کیم تهیونگ کاملا تایپ ایده المه
جونگکوک با خنده جواب داد و باعث شد تهیونگ هم با خجالت بخنده
_خب کیم تهیونگ..این دفعه نوبت منه.. پوزیشن مورد علاقت؟
_خب..داگی؟!
ابروهای جونگکوک لحظه ای بالا رفت و نیشخند ددی طورانه ای کرد
ما اینجا تهیونگی رو داریم که داره سعی میکنه کصخنده ملیحشو نگه داره
_هم سلیقه ایم!
زندگی به روش داشت میخندید..
بعد از اینهمه تلاش هاش..
برای معروف شدن..
برای اینکه به همه بفهمونه اون ادم ضعیفی نیست..
بچه نیست..
اما اون جلوی کسی که دوستش داشت همون ادم ضعیف میشد..
باعث میشد طرف مقابلش ازش فرار کنه..
همه فکر میکنن جئون جونگکوک سلطهگر و خیلی وحشیه و مثل یک حیوون باهات بازی میکنه..
اما اون ضعیف تر از این حرف هاس..
اما گرگش هنوز میترسید..
میترسید از اینکه جفتش مثل بقیه باشه
تهیونگ کاملا اینو متوجه میشد که اون پسر خیلی سختی کشیده و بهش اعتماد نداره..
اینو کاملا از رو گرگش متوجه میشد
تو چشمای پسر برق خیلی خاصی قرار داشت..
مثل پسر بچه ای شده بود که داشت بعد از کلی زحمت راضی کردن مادر و پدرش بستنی مورد علاقشو خورده بود..
تهیونگ گرگشو به گرگ کوک نزدیک کرد و گرگاشون همو بغل کردن..
اون بغل رو امگای درون تهیونگ اغاز کرد..
پسر نفس عمیقی کشید..
انگار تازه به ارامش رسیده بود..
_متاسفم که باعث شد فکر کنی که بهت اعتماد ندارم..
جونگکوک با شرم و خجالت گفت
_به قول خودت به هر حال قراره باهم زندگی کنیم..پس دلیل نمیشه خجالت بکشی-
.
.
._بیناموس صگ پدر لبخونی کن ببین چی میگن
دقیقا دو میز اونور تر جیمین و جین و یونگی نشسته بودن و سر دیت اونها فشار میخوردند و مومنت جمع میکردند
جین که فقط اکلیل میرید و با جیمین به شیپ کردن اونها ادامه میداد
جیمین مسئول عکس و فیلمبرداری
یونگی هم لبخونی میکرد
_حاجی این برادر من همون جئون جونگکوک وحشیه؟..چرا انقد جنتلمن شده..بیناموس دلقک..شمشیر آگوست دی رو تا ناموس میکنم تو کو-
_یونگی خفه شو و فقط لبخونی کن..اگه به خوبی لبخونی کنی قول میدم جایزه بهت میدم
جین رو به جیمین چشمکی زد و ادامه داد
_ازون جایزه خوب خوبا
_جونگکوک گفت میخواد به خونش دعوتش کنه
_چی؟؟؟؟؟!!!!
جین و جیمین همزمان باهم گفتن و یونگی ادامه داد
_همین امشب هم میخواد دعوتش کنه..
صدای جین و جیمین داشت بالاتر میرفت که یونگی گفت
_الان میفهمن اینجاییم دلقکااا!!..خفه شید بهم تختمو بدید بخوابم..-
.
.
.بابت تاخیر متاسفم
اگه مسج بورد رو چک کرده باشید زبان تجدید اوردم و خب..گند زدم
انقد که درگیر بودم اصلا وقت نمیکردم یه سر به گوشیم بزنم..
از طرفی هم تعطیلات عید بود..و بچه های فامیل مادرمونو..چیز ینی اذیت میکردن✓
![](https://img.wattpad.com/cover/363846796-288-k953116.jpg)
YOU ARE READING
last night_kv
Random"جیمین اون دقیقا دیشب منو بوسید.." "تهیونگ دو دقیقه دهنتو ببند و کمتر عر بزن..داره هی اینورو نگاه میکنه" "کی؟" "کراش عنترت و همینطور جفت احمقت،جئون جونگکوک" *********** جئون جونگکوک جذابترین سلبریتی جهان که دنبال جفتشه..حالا چی میشه صاحب قلبشو تو هم...