2 . LOVER

29 8 14
                                    

دست مرد رو پس زد و خودش رو عقب کشید .

در حالی که سعی میکرد ضربان قلب بالاش رو نادیده بگیره به مرد نگاه میکرد و موهاش ، که همین حالا هم از شکل افتاده بودن توی باد حرکت میکردن .

سعی کرد چیزی بگه :

+ وا...واقعا...
سرش رو پایین انداخت تا بتونه جملش رو کامل کنه .

+ من واقعا مفیدم !

دست دوک رو گرفت و به چشماش خیره شد اما نگاه دوک همچنان سرد بود . نگاه و لحن کیم ، شبیه به التماس بود .

+ جایی که ازش میام منو میپرستن . مثل نور صبحگاهی یا حتی یه الهه . حتما اینجا هم همینطوره .

دست دوک رو با دو دست محکم نگه داشت و به لب هایش نزدیک کرد . حتی ناخودآگاه بوسه ای به دستش زد و در حالی که چشم هاش به اندازه ای خیره کننده شده بود که دل سنگ رو هم آب میکرد ، لب زد :

+ تمام تلاشمو میکنم همونی بشم که بهش نیاز داری .

- اگه میخوای داخل سرزمین من زندگی کنی بایدم همین کارو کنی .

دوک دستش رو پس کشید و چرخید .

+ پس یه آدم دیگه پیدا میکنم که بهم کمک کنه .

- حرف زدن راجب چیزایی که نمیتونی انجامشون بدی رو تموم کن . پرسیدم میتونی اینجا هم کاری که قبلا میکردی رو انجام بدی یا نه ؟ میتونی به پیشرفت لنبرد کمک کنی ؟

دو ماه توی آسمون خود نمایی میکردن . ظاهراً همه چیز واقعی بود . تهیونگ توی دنیای خودش دو تا ماه نداشت .

*+ بزار درخواست کنم . شایدم پیشنهاد ... *

+ من میتونم توی پیشرفت فرهنگ و هنر کمک کنم . یعنی ممکنه بتونم . تلاشم رو براش میکنم . کافیه ؟ می‌دونم ممکنه دست و پا چلفتی به نظر بیام ولی جایی که ازش میام ، یه بازیگر مشهورم و همه میشناسنم . با هیکل خوبی که دارم علاوه بر بازیگری مدل خوبی هم هستم .

موهاش رو پشت گوشش فرستاد ، سر جاش ایستاد ، دستش رو به کمرش زد . دست دیگش هم پشت گردنش بود و با حالت مغروری به دوک نگاه میکرد .

- واقعا ؟ پس سعی کن الان انجامش بدی .

+ چ...چی ؟

پنیک کرد . نمیدونست باید چه غلطی کنه .

- بازی کن .

+ یهویی ؟ همینجا ؟

دوک روی کنده چوبی نشست .

- چی شد ؟ نمیتونی ؟

چشمای سردش رو به تهیونگ دوخت و زمزمه کرد .

+ چه نقشی باید بازی کنم ؟

تقریبا داشت گریش می‌گرفت .

*+ این دیگه چه شرایط مزخرفیه ؟*

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 24 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐌𝐞𝐞𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐖𝐢𝐭𝐡 𝐓𝐡𝐞 𝐧𝐨𝐫𝐭𝐡𝐞𝐫𝐧 𝐝𝐮𝐤𝐞 (𝐊𝐨𝐨𝐤𝐕)Where stories live. Discover now