(25)

1.5K 161 48
                                    

متقکر به در وروردی رستوران خیره شدن و نمیدونستن چجوری وارد شن

اون رستوران معروف بود و هرکسی رو قبول نمیکرد و همه باید از قبل رستوران رو رزرو کرده باشن یا باید یه سلبریتی معروف می‌بودن.

تهیونگ عصبی نگاهی به کوک انداخت و قدمی جلو گذاشت و سمت نگهبان رفت

🐯: سلام... اجازه ورود داریم؟

_از قبل رزرو داشتید!

🐯: خیر.. ولی میتونم یه چیز مهم تر بهت نشون بدم

و بعد ماسکش رو پایین کشید و قیافه جذابش رو به رخ نگهبان کشید

_اره.. کیم تهیونگ.. ببخشید که متوجه نشدم.. بفرمایید داخل

و بعد سریع عقب کشید و. گذاشت تهیونگ و پشت بندش جونگکوک وارد رستوران بشن

🐰: امیدوارم هویتمون رو لو نده

تهیونگ هیچی نگفت و به دنبال ردی از جیمین بود.. با دیدن تمین و جیمین با لبخند عصبی سمت گوشه رستوران که خلوت تر بود و دید خوبی به جیمین داشت رفت

جونگکوک رو به تهیونگ کرد و با صدای خسته ای زمزمه کرد

🐰: حالا چطوری صداشونو بشنویم

🐯: مهم صدا نیست مهم اینه که تمین دست از پا خطا نکنه

🐰: اون همین الانشم پاشو فراتر از حدش گذاشته

تهیونگ جوابی نداد و زوم شد توی صورت جیمین تا با دیدن هرگونه نارضایتی به سمتشون بره و دهن تمین رو صاف کنه

..

با لبخند به حرف های تمین گوش میداد و هی سر تکون میداد تا تمین فکر نکنه به حرفاش گوش نمیده

_خیلی وقته میشناسمت.. ولی بعداز چندماه بالاخره جرعتش و پیدا کردم تا بهت درخواست بدم و بیای تا باهم شام بخوریم... و من خیلی خوشحالم که درخواستم رو برای صرف شام پذیرفتی

🐤: اوه.. منم باعث خوشحالیمه با آدمی مثل شما سر قرار اومدم

جیمین با حس گرمی نگاهی روی خودش سریع نگاهش رو چرخوند و به دنبال اون شخص مزاحم که با نگاه کردن خیره اش معذبش میکرد گشت

با ندیدن کسی دوباره سرشو گردوند که با اخم تمین مواجه شد

_اتفاقی افتاده؟ از اینجا راضی نیستی؟ میتونیم مکان رو عوض کنیم هوم؟

🐤: نه.. نه.. هیچی نشده.. فقط من نیاز به سرویس بهداشتی دارم

_اوه.. اون گوشه است.. تا تو بری و بیای شام رو چیدن

جیمین بدون حرف بلند شد و سمت سرویس رفت تا دست و صورتشو بشوره و از دست اون نگاه خیره فرار کنه

با پر شدن مشتش از آب اون رو به صورتش پاشید و نگاهی به صورت خودش انداخت و با لبخند از روشویی دور شد.

"sweet dream"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora