👋😐چطورید برادران
خب از اونجایی که ... وللش
برادران بگوشید که بنده (برادر سیس فرمانده چلغوزستان گرفته)
حالا دور از شوخی ما یه وانشات چهلیسا نوشتیم بازخورد نسبتا خوبی داشت
یسریا هم گفتن از جنلیسا بنویس ماهم گفتیم چشم ولی عمل به اون چشمه یکم طول کشید و اره دیگه اگه پارت اول یکم یجوری بود شرمنده تو سی دقیقه نوشتم و امتحاناستو(چقدم میخونم) اره کلا
و بگم اسمات قراره باشه ولی از اونجایی که کرم دارم اولین پارت قراره عاشکتان (اشک به زبان چلغوزستانی) را دربیارد شایدم نیاورد که داند
و اینکه بنده شویو ام فامیلیمم 🧂 عیح عیح عیح عیح😐
خلاصه بگم که نتنها تو واقعیت ادم نمکی نیستم اینجا هم نیستم
کجا یه intp نمک دیدید؟
حالا سرتونو درد نمیارم (لعنتی شدی مدیر مدرسه؟ یربع حرف میزنه بعد میگه خستتون نمیکنم؟😐)
اره دیگه برید بخونید ... ووت! ووت یادت بره کاری سرت میارم اسمت بره ا یادت با تشکر فراوان.
🤝😐
YOU ARE READING
jenlisa one shot
Fanfictionوانشات جنلیسا *اسمات* و بعععع(مگه گوسفندی؟😐)عععله یه وانشات دیگه با من(حالا انگار کی هستم=/ ) اره دیگه همین خدافظ