"تو مریضی"
دکتر کیم لوهان با دهن نیمهباز و مغزی که هنوز از درک چیزی که شنیده بود ریکاوری نشده بود گفت و به پسر روبروش زل زد.
جونگین نوچی کرد، "نه دیگه هیونگ درست متوجه نشدی،"
با حرکت های نمایشی دستاش سعی کرد شمرده توضیح بده، "مریض نیستم، میخوام تظاهر کنم که مریض─"
"شنیدم چه چرندیاتی سرهم کردی کیم جونگین!"
لوهان که کمکم داشت از شوک خارج میشد با اعصاب نیمهخراب وسط حرف برادر کوچکترش پرید چون نمیتونست یکبار دیگه ساکت بشینه و نظارهگر جونگینی باشه که شمرده شمرده نقشه از مزخرفش پردهبرداری میکنه.
پسرهی لعنتی عقل نداشتشو از دست داده بود؟؟"و اگه جوابم واضح نیست بذار بهت بگم که اصلا قرار نیست یک ذره هم کمکت کنم."
چشماشو از جونگین گرفت و سعی کرد نادیده ش بگیره و تا میتونه مکالمه جاری رو به فراموشی ابدی بسپاره اما البته که به این سادگیا نبود.
"چرا؟؟!"
جونگین با چشمای گرد شده و لحن سرشار از تعجب پرسید، انگار که یه درخواست کاملا عادی و معصومانه از برادر بزرگش کرده و با بیرحمی جواب نه شنیده. "پس فایده ی برادر دکتر داشتن چیه؟!"
"هرچی باشه این نیست!"
با توانایی عجیب غریب و غیرقابل توقفی که داشت جونگین تو همه 24 سال زندگیش همه جور گهی خورده بود، اما این درجه بخصوص از شاهکار کردنای بی شرمانهش حتی تو مغز برادرش هم نمیگنجید.
"هیونگ─"
"گفتم نه جونگین."
لوهان بحران شخصیتی که با شنیدن حرفای جونگین سراغش اومده بودو کنار زد و سعی کرد اینبار با تحکم بیشتری موضعشو مشخص کنه. هرچند به عنوان برادر بزرگتری که تخم سگ روبروش رو بزرگ کرده بود میدونست که این بحث حالا حالا ها تمومشدنی نیست.
همونطور که انتظار میرفت جونگین با "هـــیونگ!" پر سر و صدایی به حرف اومد،
"یعنی چی که گفتی نه؟ اگه تو کمکم نکنی پس کی کمکم کنه، ها؟ اگه هیونگ خودم که از گوشت و خون خودمه کمکم نکنه─"
با لبهای آویزون و هیجان فیزیکی زیاد که باعث میشد موهای بلند نارنجی رنگش اینور و اونور شن شروع به سخنرانی کرد و لوهان که دیگه نمیتونست تظاهر به خونسرد بودن بکنه با غیض و اخم های توهم رفته وسط حرفش پرید،
"کمکت کنم دوستپسرتو سکته بدی؟ معلوم هست چه مرگته؟"
جونگین دستی توی هوا تکون داد و بیخیال گفت، "هیچیش نمیشه هیونگ،"
با چشمای براق و لحن ذوقزدهای که باهاش نقشهشو برای هیونگش توضیح داده بود ادامه داد، "فقط یکم میترسه. باحالیش به همینه دیگه!"
YOU ARE READING
April Cruel's Day
Fanfictionکیم جونگین مریضه. به اون مفهوم عمومی مریض بودن نه، اونجوری مریضه که میخواد برای دروغ اول آوریل کاری کنه دوست پسر بدبختش فکر کنه اون تومور مغزی داره. بازیگوشی دلبرانه یا ستمگری خالص؟ این اوه سهونه که باید تصمیم نهاییو بگیره. کاپل: سکای، بکهان