"ببین جناب آقای غیرمحترم─"
آقای غیر محترم پشت خط داشت نمیدید و جونگین دست آزادشو محکم تر مشت کرد و با نزدیک نگه داشتنش، سعی کرد از کوبیدنش به دیوار خودداری کنه.
وسط انتخاب کیک تو یکی از پرآوازه ترین قنادیای سئول بود که مارک، دستیارش، از استدیو زنگ زد و با صدای لرزونی خبر داد که ظاهرا پارچه هاش نه تنها نرسیدن، بلکه گم و گور هم شدن و معلوم نیست کجان. پارچه هایی که دو ماه پیش سفارش داده بود و قرار بود نهایتا تا آخر مارس به دستش برسن.
جونگین اول با صبر و حوصله به کارگاه و مسئول ثبت سفارشات زنگ زد و وقتی اونا به پشتیبانی سایت و پشتیبانی سایت به شرکت پست ارجاعش دادن و باز هم جوابی عایدش نشد آماده بود که چند تا دهن بی خاصیت و بی مسئولیت جر واجر کنه که مارک زنگ زد و گفت پارچه ها رو از یه گورستونی پیدا کرده ولی بهش اجازه نمیدن بیارتشون چون ظاهرا بی صاحابن.
و جونگین مونده بود و مسئول پست زبون نفهمی که داشت با هر جمله احمقانه ش غریزه های آدمکشیشو سیخونک میزد."پسرجون فکر کردی تو کدوم هردمبیلی ای زندگی میکنی که راست بیای تو اداره پست و بخوای بسته
پستی مردمو بر─""مردم منم!!!" با نهایت ولوم صدایی که فضای جلوی اون قنادی صورتی و سفید اجازه میداد تشر زد و گفت، "اون بسته کوفتی مال منه! بذار دستیارم بیارتش!!"
"من نمیدونم این پسره اصلا چجوری تونسته بیاد
اینجا ولی اسمش روشه اینجا بخش بی نام و
نشاناست. وقتی بسته نام و نشان نداره چطور میتونم
بدمش به شما؟"جونگین نفس عمیقی برای آروم کردن خودش کشید هرچند میتونست ته کشیدن مخزن آرامششو حس کنه، "اومده اونجا چون کارگاه فرستادتش چون پست لعنتی بسته منو بی نام و نشون کرده!!!"
در حال حاضر آماده بود با چاقوی کندی که 45 دقیقه پیش داشت باهاش کیک تست میکرد، گردن اون زبون نفهمو بیخ تا بیخ ببره و میدونست دیگه داره خیلی خطرناک میشه.
با این حقیقت که تو سفارش به موقع کیک گنده زده، یجوری کنار اومده بود ولی حالا انگار همه چیز داشت امروز با فروپاشی سربه سرش میذاشت. امروز. امروز! روز سوپرایز بی نقص بزرگش.
"پس برو به همون کارگاهت بگو بیاد تا بهش بگم تا
بهت توضیح بده اینجا چه خبره چون ما تا آدرس
دقیق گیرنده رو پیگیری نکنیم نمیتونیم بسته رو به
هیچکی تحویل بدیم"دندونای جونگین زیر فشاری که فکش از عصبانیت بهشون وارد میکرد داشتن خرد میشدن و ظاهرا اون مرد هم میدونست چرا چون در ادامه حرفش گفت،
"که البته ممکنه چند هفته و حتی چند ماه طول
بکشه. بهرحال تقصیر ما نیست این چیزا پیش میاد.
توام اگه خیلی دلت بستتو میخواد برو دوباره
سفارششون بده و پول قبلی رو از بیمه بگیر چون من
نمیتونم همینجوری بدمشون─"
YOU ARE READING
April Cruel's Day
Fanfictionکیم جونگین مریضه. به اون مفهوم عمومی مریض بودن نه، اونجوری مریضه که میخواد برای دروغ اول آوریل کاری کنه دوست پسر بدبختش فکر کنه اون تومور مغزی داره. بازیگوشی دلبرانه یا ستمگری خالص؟ این اوه سهونه که باید تصمیم نهاییو بگیره. کاپل: سکای، بکهان