بعد از اینکه با بچه ها نشستیم و گفتیم خندیدیم ادوارد اومد و میتونستی کاملا تعجب رو تو صورتش ببینی من که داشتم با لویی حرف میزدم زین تو وین مدت هیچ حرفی نمیزد یهو نایل گفت:
"زین چرا سخنی نمیگویی فرزندم"
"من هنوز شک دارم که ابیگال برای کسی کار کنه یعنی منظورم اینکه این خانوم پر افاده که میگه من برای خواننده های زیادی کار کردم مثلا میشه نام ببره"(گایز محض اعطلاع بگم ابیگال کسی هست تو این داستان که ارایشگر خواننده ها و طراح لباسشون)
لویی با عصبانیت گفت:
"زین!! "
"نه لویی عیبی نداره البته ناگفته نماند که زین یه ادم مغرور و حشوده خب زین جان محض اطلاعت بگم من برای بیانسه ریحانا سلناگومز شکیرا انجلینا جولی و جاستین بیبر کار میکردم که من رو با حقوق بیشتر اوردن اینجا تا برای شما کار کنم"
زین که کف کرده بود هیچ باید گاله(همون دهن)بچه هارو از رو زمین جارو میکردم "
یهو یه نفر که نمی دونم چی بود به بچه ها گفت که باید برای شات اماده بشن من با بچه ها رفتیم تو اتاق همه لوازم که احتیاج داشتم بود مرده همه چیز رو بهم نشون داد وگفت:بچه ها زود اماده بشین میخوام بهتون اعتماد کنم که با این خانوم خوشگب تنهاتون میزارم)بعد بچه ها یکی یکی نشستن من اول رفتم سراغ لوییی بهش گفتم لویی تو اولین نفری چون موهات خیلی طول میکشه بچه ها رو یکی یکی اماده کردم لباساشون رو تنشون کردم ولی فقط موها و لباسای هری و زین مونده بود من اول رفتم سراغ هری هری گفت:فکر کنم ادوارد اعتمادش رو نثبت به ما از دست بده چون من در برابر زیبایی تو دوومم کمه. و یه چشمک بهم زد منم که از خنده مردم یهو هری جلوی زین بلند شد و من رو چسبوند رو میز پشتیم..داستان از نگاه هری
پیش خودم گفتم اگه زین از این دختره خوشش میاد فرصت خوبیه که زین رو اذیت کنم و انتقامم رو بگیرم ابی رو بلند کردم با شدت نضوندمش رو میز ابی دستش روی میز فشارداد تا بلند شه اما نزاشتم یه بوسه کنار گونش گزاشتم اونم گفت بیخیال چرا اینطوری میکنی بعد انقدر فی فیکش دادم که دیگه داشت از خنده گری میکرد...داستان از نگاخ ابی
بعد ازین که هری رفت بیرن من موهای زین رو درست کردم جلوی موهاش رو یکم زرد کردم وفتی هری رفت زین کنترلش رو از دست داد و در رو قفل کرد و من رو چسبوند به دیوار گفتم: زین چیزی شده . نه چیزی نشده فقط از اون دوری کن فهمیدی. ببخشید!!!!?? تو نمی تونی بگی من چیکار میتو.....
یهو فهمیدم زین لباش رو گزاشت رو لبام بعد یهو ضروع کرد به بوسیدن گردنم منم میخواستم حودم رو ازاد کنم که نشد بعد یهو لویی اومد تو و مارو دید یهوی احسای کردم یه بار سنگین از رو من برداشتم تا به خودم اومدم دیدم لویی رو زمین افتاده و غرق خونه.....