همگروهی

●~Cohort~●

همهمه داخل کلاس به خاطر پروژه بود، ولی نه از سر غر زدن بلکه برای شوق و اشتیاق انتخاب هم‌گروهی. جونمیون نگاهی به اطرافش انداخت، اکثر گروه‌ها از دختر پسرهایی تشکیل شده بودن که در به در دنبال پارتنر می‌گشتن. نگاهش چرخید و آخر از همه روی پسری که تو اون درس به نظر از بقیه یه سر و گردن بیشتر حالیش بود افتاد. سریع، قبل از اینکه فرصتش رو از دست بده گوشیش رو از جیبش خارج کرد و بهش پیام داد.

"سلام، تو گروهی رفتی؟"

زودتر از چیزی که فکرش رو می‌کرد سوالش جواب داده شد.

"هنوز نه..."

قبل از اینکه چیزی تایپ کنه پیام جدیدی براش اومد.

"پس باهم یه گروه بشیم؟ من ترجیح میدم روی پروژه کار کنم نه افراد پروژه"

"حدس می‌زدم! منم همین رو می‌خوام."

- استاد، اسم من و کیم جونمیون رو تو یه گروه بنویسید.

صوای از چندتا صندلی عقب‌تر از خودش به گوش رسید.

- باشه، هم گروهی دیگه‌ای ندارید؟

قبل از اینکه کریس فرصتی برای جواب دادن پیدا کنه جونمیون پیش قدم شد.

- نه، همین دو نفریم.

همون لحظه می‌تونست صدای غر زدن دوست‌های کریس رو برای همچین محدودیتی بشنوه؛ و البته که تصور خنده‌های پسر خیلی سخت نبود.

- منم می‌خواستم بیام تو گروهتون!

- نه، تو می‌خوای مخ کریس رو بزنی و میدونی که وقتی بحث درس باشه، عصاب این کارا رو ندارم.

دختر کنار دستی‌ش که تو لیست "همکلاسی صمیمی‌ترش" بود براش پشت چشمی نازک کرد.

- می‌خوای تا آخر عمرت سینگل بمونی؟

- شاید.

بعد از تموم شدن کلاس و برخلاف انتظار جونمیون از هم‌گروهی انتخابیش، کریس سمتش اومد.

- خب، به نظرم از فردا شروع کنیم. هرکدوم امروز چندتا موضوع انتخاب کنیم تا ببینیم کدوم تایید میشه. به نظرت کجا کار کنیم؟

بند کوله‌ش رو روی شونه‌ش جا به جا کرد.

- فضای کار دانشگاه به نظرم خوبه.

- موافقم. فردا ساعت سه بعد از ناهار خوبه؟ من تا سه کلاس دارم.

- آره خوبه.

با خداحافظی کوتاهی به دور شدن کریس نگاه کرد، دقیقا چیزی که از شاگرد درسخون کلاس انتظار داشت. با اینکه قبل‌تر از این قضاوتش کرده بود و فکر می‌کرد بیشتر پی خوشگذرونی باشه ولی بعدا می‌تونست بابت قضاوتش سر به سرش بذاره.

~☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆~

- خب، هم این موضوع من تایید شد و هم این موضوع تو.