،

119 5 0
                                    

‍ امروز با یونگی قرار داشت و از اونجایی که تولدشم بود و براش کادو گرفته بود استرس داشت.
استرس کادویی که گرفته بود،نمیدونست قراره واکنش یونگی چجوری باشه.
سر قرار که رسید و یونگیو دید قلبش شروع به تند زدن کرد.اون زیادی خوشتیپ شده بود و این برای هوسوک زیادی بود‌.
سمتش رفت و بعد از بغل کردن هم روبروی هم نشستن و سفارش دادن.
بعد از اینکه سفارششون اومد و کمی ازش خوردن هوسوک تصمیم گرفت کادوشو الان بهش بده.
+یونگیا،امروز تولدته و خوب من برات یچیزایی گرفتم
_اوه ممنونم عزیزم.حالا ببینمش
یونگی با لبخند جذابش گفت و استرس هوسوکو بیشتر کرد.ولی بلاخره جعبه رو روبروی یونگی روی میز گذاشت و سرشو پایین انداخت.
یونگی با باز کردن جعبه و دیدن وسایل داخلش از تعجب صدایی از خودش در اورد.اونا وسایلای بی دی اس ام مورد علاقش بودن و باعث شوکه شدن یونگی شده بود که چرا هوسوک براش اونارو گرفته.و با حرف جیهوپ به جوابش رسید.
+یادمه یبار گفتی از رابطه بی دی اس ام خوشت میاد برای همین تصمیم گرفتم اینارو برات بگیرم.ناراحت شدی؟
_خدای من هوسوک،این بهترین کادوییه که تا حالا گرفتم
یونگی با هیجان گفت و به هوسوک خجالتی نگاه کرد.
_حالا نظرت چیه بریم خونه تا امتحانشون کنیم؟
و هوسوک با شنیدن این حرف بیشتر توی یقش فرو رفت.

خوشتون اومد ووت بدید بقیه سناریوهارم بخونید🥹🌱

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 30 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

😈⛓️ ˢᵒᵖᵉWhere stories live. Discover now