خواست قلوپی از قهوش بخوره که نگاهش به جین افتاد.
با برگه های توی دستش روی مبل خوابش برده بود.
نامجون سمتش رفت و کنارش نشست.عینکشو اروم در اورد و موهاشو کنار زد.
نمیخواست اونطوری بخوابه ولی دلشم نمیومد بیدارش کنه.
ولی بلاخره اروم براید استایل بغلش کرد و به اتاقک توی دفترش بردش و روی تخت گذاشتش.
برگه های توی دستشم برداشت و روی عسلی گذاشت.
از اونجایی که اون تایم دیگه کسی توی شرکت نبود درهارو قفل کرد و خودشم کنار جین دراز کشید و اروم بغلش کرد.جین منشی شخصی نامجون بود و تقریبا یک سالی میشد که به اون شرکت اومده بود.و نامجون،مدیر شرکت همون اول که جینو دید محو زیباییش شد و دلش رفت.
و خوشبختانه جینم با مرور زمان از نامجون خوشش اومد و شدن این کاپل هاتمون..خوشتون اومد ووت بدید بقیه سناریوهارم بخونید🥹🌱