پارت چهار| خونه ی معلم

237 7 0
                                    

رفتم از اون دستشویی بیرون و هرجوری که بود مدرسه تموم شد منتظر مامانم بودم که یهو خانوم معلم جلوم ظاهر شد شمارشو بهم داد و گفت که یه اموزشگاه نقاشی داره و به نظرش من خیلی استعداد دارم پس میتونم برم پیشش تازه شاید جریمم بهم اسون بگیره....
مامانم اومد و سوار ماشین شدم و تا خونه راجب معلم جدید حرف زدم
+هی بسه مغزمو خوردی معلومه حسابی عاشقش شدیا
_مامانننننن
+باشه حالا میخوای بری ؟
_کجا؟
+کلاس دیگه
_نمیدونم بهت خبر میدم
از ماشین پیاده شدم و درو باز کردم رفتم تو اتاقمو ولو شدم رو تخت گوشیمو گرفتم و سیوش کردم hot momy
گوشیمو خاموش کردم و خوابم برد
بیدار که شدم دیدم دیر وقته و من نقاشی نکشیدم و یادم رفته به کارن پیام بدم که میخوام برم پیشش ...
گوشیمو که برداشتم سریع رفتم پیویش تو تلگرام دیدم پروفایلش خودشه بعد کلی قربون صدقه رفتن بهش پیام دادم :
_من شاگردتونم رضایی همون که امروز ادرس کلاستونو بهم دادین میدونم یکم دیر وقته خوابم برد نتونستم بگم که میام کلاس نقاشیتون شرمنده
همون لحظه پیامم سین خورد نفسم حبس شده بود با شناخت کمی که ازش داشتم انتظار داشتم الان برینه بهم ولی
*بچه های خوب سلام میکنن نه؟
_سلام ببخشید
*نیاز نیست عذر خواهی کنی بیا خونم درس امروزم یادت بدم دوازده برت میگردونم خونه لوکشینم برات میفرستم
_ولی خانوم معلم نمیشه
*بچه های خوب حرف گوش میدن منتظرتم
هرچی پیام دادم دیگه سین نکرد قلبم داشت میومد تو دهنم اگه فقط با نزدیک شدن بهم خیس کردم پس...‌
اجازه گرفتم از مامانم و بعد کلی غر شنیدن رفتم به همون لوکیشن ، زنگو زدم همون لحظه در باز شد
چه خونه ی بزرگی ، یه خونه ی ویلایی بزرگ وسط شهر؟
رفتم داخل درو بستم
دیدم با یه کراپ و یه شلوارک کوتاه و موهای قشنگ کوتاهش اومد بهم سلام کرد انقدر محوش شده بودم که حس کردم داره تو دلش بهم میخنده و ....

❌ادامه دارد❌
حمایت کنین اگه دوست داشتین

my girlWhere stories live. Discover now