Park Designer

45 4 9
                                    


•این اخرین نفره
دور اسم تو لیست خط کشید،اگه رئیسش اینم قبول نمیکرد احتمالا باید دنبال طراح خارجی میگشت!
داخل شرکت رفت و جلوی میز منشی ایستاد
~سلام خوش اومدید
•ممنونم،با اقای پارک قرار ملاقات داشتم
~منتظرتون هستن بفرمائید
تقه ای به در زد
_بیا داخل
---------------
_پس تو داری میگی از طرف بیون بکهیون اومدی؟
•بله
_بیون بکهیون معروف؟،همون که کمپانی داره
شوکه خندید
_باورم نمیشه
•اقای پارک شما اخرین نفری هستید که من انتخاب کردم برای طراحی خونه اقای بیون،بقیه طراح هایی که قبل شما به خونه رفتن همشون از نظر ایشون افتضاح بودن
سری تکون داد و گوشه لبشو بالا برد
_مطمئن باش طراحی خونه بیون دست خودمه،من تو حرفه ام بهترینم
---------------
دوباره از اینه ماشین نگاهی به خودش انداخت و موهاشو مرتب کرد،سمت در رفت و زنگ رو فشرد،استرس عجیبی کل بدنشو گرفته بود،با باز شدن در نفس حبس شدشو بیرون داد و داخل رفت
_واو چقدر بزرگه!
نگاهشو تو خونه چرخوند،با شنیدن صدای پا خودشو جمع کرد
+شما باید اقای پارک باشید
ای..این بیون بکهیون بود که جلوش ایستاده بود،حس میکرد قلبش داره وایمیسته
+ببخشید؟
_خودمم
لبخندی زد
_خیلی خوشحالم که از نزدیک میبینمتون اقای بیون
---------------
نگاهشو رو صورت طراح پارک چرخوند،چه صورت مهربونی داشت،ناخواسته با لبخند پارک لبخند زد
_خب از کجا شروع کنیم
+پذیرایی همراهم بیا
جلوتر راه افتاد و دستاشو پشتش حلقه کرد
+احتمالا منیجرم به تو هم گفته که من چقدر رو طراحی خونم حساسم
_بله گفت
با رسیدن به پذیرایی سمت پارک برگشت
+پس میخوام بهترینتو اجرا کنی اقای پارک
_چانیول
+هوم؟
_راحت باش باهام چانیولم
چان وسط پذیرایی ایستاد و سرشو تکون داد
_یه ایده جذاب واسه اینجا دارم
رو کاناپه نشست و لپ تاپ اش رو روشن کرد و شروع کرد به کشیدن چیزی،اخمی کرد و کنجکاو سمتش خم شد
_یه فضای شیک و البته صمیمی با طیف رنگی کرم و قهوه ای میخوام
سرشو بالا گرفت و بهش خیره شد
_میخوای بشینی؟
خنده ای کرد
_بیون بکهیون اینجوری بالاسرم باشه بهم استرس وارد میشه
سرشو تکون داد و کنارش نشست،بوی طراح پارک داشت مستش میکرد،داشت راجب فضای پذیرایی براش توضیح میداد اما اون به این فکر میکرد که قبلا به عشق تو نگاه اول ایمان داشته یا نه؟
_حواست پیش منه اقای بیون
+بک صدام کن
نگاهشو تو صورت چان چرخوند و بعد چند ثانیه به لپ تاپ داد
+دوسش دارم
_خوبه،فضای کنار پنجره رو با چندتا گلدون پر میکنیم و کارمون با یه کاغذ دیواری با رگه های طلایی تموم میکنیم
چرخید سمتش
_نظرته بک؟
+هووم خوبه
_مکان بعدی؟
+نشیمن
از جاش بلند شد و لپ تاپ رو تو دستش گرفت
_راهنماییم میکنی؟
بلند شد و سمت نشیمن راه افتاد
+من دوست دارم اینجا سفید و طوسی باشه
دستش رو بلند کرد
+اونجا هم تی وی باشه
_عالیه
دوباره شروع کرد به درست کردن طرح اولیه
+تا تمومش کنی میرم برات قهوه بیارم
سمت اشپزخونه رفت و تکیه داد به دیوار و دستش رو رو قلبش گذاشت
+منظورت چیه بیون،جمع کن خودتو
ماگی از تو کمد برداشت و مشغول درست کردن قهوه شد
_میگم
هینی کشید و برگشت سمت چان
_ببخشید نمیخواستم بترسونمت
+اشکال نداره،چطوری اینجارو پیدا کردی
_شاید عجیب باشه ولی بوی عطرتو دنبال کردم
نفسی‌کشید و گلوشو صاف کرد
+چیزی میخواستی؟
_اومدم طرح اولیه نشیمن رو بهت نشون بدم
سمتش اومد و لپ تاپ رو گرفت طرفش
_چطوره؟
+واو،عالیه دقیقا همونطوریه که دوست داشتم
سرشو بالا اورد و متوجه نگاه خیره چان شد
+چ..چیزی شده؟
نگاه چان رو لباش قفل شد
_نه
هل شد و ماگ قهوه رو جلوی صورت چان گرفت
+قهوه ات حاضره
از اشپزخونه بیرون رفت
+بریم سراغ اتاق ها
دستاشو مشت کرد و از پله ها بالا رفت
_رنگ نرده این پله هارو دوست ندارم باید عوض شن
+پیشنهادت چیه؟
_مشکی
اروم زمزمه کرد
+خوبه
_این بهترین قهوه ای بود که میتونستم بخورم
بک در اتاق مهمان رو باز کرد
+چطور؟
چان چشمکی بهش زد و داخل اتاق رفت
_چون با دستای ظریف بیون درست شده
خشک شده به در چسبید و مشتی به قلبش زد،چرا انقدر بی‌جنبه شده بود؟،شاید بخاطر این بود که از اخرین رابطه اش چند ماه گذشته بود و بدنش حالا حس نیاز کرده بود اره درسته همین بود باید برطرف میکرد
_واسه اتاق مهمان دکور باید طوری‌باشه که ازش لذت ببره و فضا براش اذیت کننده نباشه،پس پیشنهادم سفید و ابی اسمونیه
وسط اتاق ایستاد
_اینجا تخت قرار میگیره و روبه روش یه تی وی
سمت دیگه اتاق رفت
_و اینجا کمد لباس و کنار تخت یه کشو
چرخید سمتش
_چی میگی بیون
+چیزی‌نگفتم که
چان خندید و سمتش اومد
_منظورم این بود که نظرت چیه
دستاشو بالا اورد و رو انگشتای چان که دور ماگ حلقه شده بودن گذاشت
+میدونی چیه پارک
دست چان رو بالا اورد و یکم از قهوه تو ماگ خورد
+اتاق مهمان رو بزاریم برای بعد،نظرت چیه بریم سراغ اتاق خودم؟
دست چانو گرفت و همراه خودش کشید،خودشم نمیدونست داره چیکار میکنه فقط حس میکرد باید این طراح جذاب رو بکشونه تو تختش،اصلا میخواست به قلبش بفهمونه که شهوت عقل رو از سرش پَرونده و خبری از عشق و عاشقی نیست،جلوی در ایستاد و بازش کرد
+برو داخل
چان اروم داخل رفت و نگاهشو تو اتاق چرخوند
+دلم میخ..
چان برگشت و سمتش اومد
_هر جوری که خودم دوست داشته باشم میچینمش بیون بکهیون
---------------
دستشو زیر چونه بک گذاشت،سرشو بالا اورد و شستشو رو لباش کشید
+خودت دوست داشته باشی؟
سرشو خم کرد
_اره چون قراره زیاد تو این اتاق باشم
نزدیک لبای بک زمزمه کرد
_اینطور نیست؟
دستای بک دور گردنش حلقه شد و ثانیه ای بعد لبای بک محکم رو لباش کوبیده شده بود
+باید کارتو ببینم
دستاشو دور کمر بک حلقه کرد و مکی به لب پایینش زد
_نشونت میدم بیون
دستشو زیر بوت بک گذاشت و بغلش کرد
_من تو حرفه ام بهترینم!

 Park DesignerWhere stories live. Discover now