لبهای کبود، رنگ پریده، گشادی مردمکها، همه اینها بخاطر اینکه جیمین یادش رفته بود نفس بکشه ظاهر شده بودن.
نه دست و پایی میزد و نه تقلایی فقط با چشمهاش دست جونگکوک رو دنبال میکرد که گوشیش رو از پل پرت کرد پایین و با لبخند شیطانی که به لب داشت سمتش رفت و دستش رو روی کمر جیمین گذاشت و به راه رفتن وادارش کرد. جیمین به عقب نگاه کرد جایی که گوشیش به عمق آب افتاد، فقط گوشیش نبود راه نجاتش و نقشه تهیونگ بود که به عمق تاریکی پرتاپ شده بود.
با حس کردن فشاری که با جسمی تیز به کمرش وارد شد، با آه بیصدایی سمت جونگکوک چرخید، جونگکوک با ابروهای بالا رفته سرش رو به علامت منفی به چپ و راست تکون داد.
* * *
جیمین فقط یک چیز یادش بود.
مسیری که به سمت مدرسه برگشته بودن-وارد یک کوچه خلوت شدن- ضربهای که جونگکوک به گردنش زده بود.
الان هم که تو یه خونهی دنج و کلبهای روی صندلی نشسته و دست و پاهاش به صندلی بسته شدن و کسی که میخواد بکشتش روبه روش روی مبل لم داده و پاهاش رو روی میز گذاشته و از سیگارش کام میگیره.
-اسمت جیمین بود؟
با نگرفتن جوابی از جیمین نگاهی بهش انداخت، سرش رو بالا گرفته بود جوریکه انگار هیچ ترس و ابایی از جونگکوک نداره.
-من دروغگو نیستم، ترسی هم از حقیقت ندارم.
یک انحنای لبش بالا رفت و گفت:
-خوشگلی جیمین
-معمولا در جواب میگن ممنون
+ممنون که میخوای بکشیم
جونگکوک با لبخند به نشانه اینکه خوشش اومده سری براش تکون داد.
-این جدید بود تا حالا هیچکس بابت این ازم تشکر نکرده بود.
+اسمت چیه؟
سر خم شده جونگکوک با همون زاویه بالا اومد و با جفت ابروهای بالا رفتهاش به جیمین نگاه کرد
+فکر کنم گفتی از حقیقت ابایی نداری.
-"عاشق قتل"
پوکی به سیگارش زد و شونهای بالا انداخت.
-همه اینطور صدام میزنن
نگاه ناراضی جیمین جونگکوک رو به خنده انداخت.
-قهر نکن کوچولو، جونگکوک
جیمین سری به تایید تکون داد و با تردید پرسید:
+کِی؟
و نگاهش رو از جونگکوک گرفت، نمیخواست جونگکوک ضعف و غم توی چشمهاش رو ببینه.
-کِی میکشمت؟
جونگکوک بلند شد و یه صندلی برداشت و برعکس مقابل جیمین گذاشت و روش نشست.
جیمین از نگاه کردن بهش طفره میرفت.
جونگکوک پیرسینگ لب پایینش رو با زبونش به بازی گرفته بود.
-خب جیمین بزار روش کارم رو برات توضیح بدم.
انگشت اشارهاش رو روی گونههای جیمین کشید و بعد هم یک ضربه آروم به بینیش زد، و همونجا بود که لرزش لبهای جیمین رو دید.
-با صورتت کاری ندارم، ولی آخرش اینجا یه گلوله میخوره.
و به پیشونیش اشاره کرد.
جونگکوک بلند شد و شروع کرد آهسته دور صندلی چرخیدن، سمت چپش قرار گرفت و دستش رو نوازشوار روی دست جیمین کشید. چشمهای جیمین روی دست کاملا تتو شدهی جونگکوک قفل شدن.
-اول انگشتهای دست
کنارش نشست و با ذوق انگشتهای جیمین رو برانداز کرد
-وای چه دستهای کیوتی
صداش رو با دوتا اهم صاف کرد و بلند شد ، با نوک پوتینش آروم به ساق پای جیمین ضربه زد
-بعدش پاها، چون دونده خوبی هستی
سریع پشت سر جیمین قرار گرفت و محکم دوتا بازوش رو گرفت
-بعدش دستها
دستش رو بلند کرد و روی سر جیمین گذاشت میخواست چیزی بگه که هق زدن جیمین متوقفش کرد.
ازش فاصله گرفت و گفت:
-البته نه فعلا، صبر میکنیم گندت پاک بشه.
با صدای دور شدن قدمهای جونگکوک دیگه سعی نکرد جلوی اشکهاش رو بگیره. ولی جونگکوک با سرعت برگشت و چسبی جلوی دهن جیمین زد و توی گوشش گفت:
-تلاش الکی ممنوع.
و خونه رو ترک کرد. ولی جیمین میدونست این دیالوگ همهی آدم بداست تا راحتتر از بین ببرنت.
پس گریه و زاری رو کنار گذاشت.
جونگکوک قبل از رفتن به مغازه کنار ساحل متوقف شد. نفس عمیقی از اکسیژنی که توی هوا جریان داشت کشید. بخاطر خنکیش یکم سرحال اومد و بعد گرفتن یک عکس از دریا اونجارو ترک کرد.
در حال خرید کردن بود و بین دو طعم کاکائو و موز ، شیر مونده بود، انتخاب خودش همیشه شیرموز بود ولی با یادآوری جیمین شیر کاکائو رو هم به سبد خریدش اضافه کرد. با خالی شدن دستهاش تلفنش رو که در حال زنگ خوردن بود جواب داد:
-آه هیونگ نپرس
+گند زدی آره؟
-توام که همیشه منتظر این لحظه بودی
+نه نبودم، ولی کنجکاوم بدونم چیکار کردی؟
-من نه اون بچه
+بچه؟
-بیخیال، اگه یکی گزارشش رو بده توی دوربینهای کل شهر هست که من دنبالشم
+چه بی احتیاطیای
-چیکار میکردم یونگی هیونگ؟ اون فهمیده بود!
+حالا چی؟
-باید برام چک کنی ببینم کسی گزارش داده یا نه؟
+زمان میبره، میدونستی پدرش پلیسه؟
-چییی؟
خودشم متوجه تن بلند صداش شد و نگاهی به چشمای متعجب اطرافش انداخت
+نمیدونستی؟
-معلومه که نه!
+یه پلیس فراریه، پولای چه جوی رو برای خودش برداشت ، هم پلیس دنبالشه هم چه جوی که میبینی.
-ایول، ولی مهم نیست، تو کارت رو بکن هیونگ
+خبرت میکنم
-جبران میکنم
+که بازم با پاکت شیرموز بیای خونهام؟
-اون اشتباه شد گفتم که..
+آره با کارتون ویسکی، بیخیال پسر.
گوشی رو توی جیبش برگردوند، و سریعتر مشغول خرید شد، حالا دیگه دلیل زرنگ بودن جیمین رو میدونست یه استاد خوب تعلیمش داده بود.
* * *
جونگکوک وارد خونه تاریک شد کلید برق رو زد و سمت جیمین رفت و به جیمینی که روی زمین پخش شده بود نگاه کرد.
جیمین با اخم بهش نگاهی انداخت، که با خندیدن جونگکوک اونهم با صدای بلند، ایندفعه با چشمای گرد شده بهش نگاه کرد. بنظرش جونگکوک زیادی آروم و عجیب بود.
جونگکوک خریدهاش رو روی کانتر آشپزخونه گذاشت و سمت جیمین برگشت. صندلیش رو راست کرد و دست و پاهاش رو برای شل نبودن بندها چک کرد.
-مگه نگفتم تلاش ممنوع؟
همینجوری که جلوی پای جیمین نشسته بود دستهاش رو روی پاهاش گذاشت و با لبخند گفت:
-اینجا فیلمهای جیمز باند نیست، باشه؟
میخواست سمت آشپزخونه بره که جیمین به تقلا افتاد
-چیه؟ میخوای حرف بزنی؟
جیمین به تایید سر تکون داد و جونگکوک دهنش رو باز کرد.
جیمین جدی به چشمای جونگکوک نگاه کرد و محکم گفت:
+توام جیگساو¹ نیستی.
-درست میگی جیمین، من مهربونترم
+اتفاقا برعکس، تو بی رحمتری
-تو یه شانس فرار داشتی جیمین و از دستش دادی
جونگکوک با لبخندی که جیمین رو عصبی میکرد سمت آشپزخونه رفت و گفت:
-میتونی بعنوان شام آخرت یه سفارش بدی، چی میخوری؟
ولی جیمین جوابی نداد، جونگکوک شونهای بالا انداخت گفت:
-بهتر، چون من فقط نودل بلدم.1-جیگساو(به معنای قاتل ارهمویی)یک شخصیت تخیلی در سری فیلمهای اره.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
خب اینم از پارت 3
ووت یادتون نره لاولیها♡
YOU ARE READING
LOVER|KOOKMIN|کامل شده
Fanfictionاون مرد عاشق شکستن استخونهای بقیهاس ولی عاشق وقتیم هست که میره خونه و استخونهای معشوقش رو میبوسه. . . ⋆ ─𝖭𝖺𝗆𝖾: Lover ⋆ ─𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: Criminal-Mystery-Drama ⋆ ─𝖢𝗈𝗎𝗉le: Kookmin ⋆ ─𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: Moon ⋆ ─Patt: 7