پارت۶

135 22 0
                                    

با رفتن اندیا به اتاق جدیدش رفت
اتاق ساده ای بود وسط اتاق تخت قرار گرفته بود گوشه سمت راست تخت کمدی قرار داشت و دری سمت چپ تخت بود که مشخصا حموم و سرویس اونجا بود
خسته بود ولی واقعا به حموم نیاز داشت خیلی وقت بود که حموم درستو حسابی نکرده بود
به سمت کمد رفتو درش رو باز کرد
سه دست لباسو ک حوله اونجا بود
حوله رو برداشتو به سمت حموم رفت ، حموم هم مثل اتاق خیلی ساده بود نه وانی نه چیزی
هه وان؟
نکنه انتظار داشت مثل قدیما باهاش مثل پسر مافیا ی بزرگ رفتار کنن؟
اون خیلی وقت بود که احترامو حس نکرده بود
اونموقع هایی که لب تر میکرد همه چی براش فراهم شده بود
از فکر درومد و حولشو پشت در اویز کرد
با بردن بدنش زیر اب گرم انگار تموم خستگی این چند روز با ابی که ریخته میشد زمین ، زمین ریخت

بعد چند دقیقه از حموم اومد بیرون
میشد گفت حالش بهتر بود ولی هنوز گرسنه بود
لباسی از کمد برداشتو پوشید
یه بلیز ساده مشکی همراه با شلوار ستش
رو تخت منتظر غذا نشسته بود که در اتاق زده شد
به احتمال زیاد غذاشو اورده بود خدمتکاره
درو باز کرد که با همون گرگینه رو به رو شد
تعجبش زیاد طول نکشید که دست گرگینه ظرف غذایی دید
نکنه منظور اندیا از کسی که غذا میاره اون بود؟
- منظور اندیا من نبودم ولی میخوام باهات حرف بزنم
از جولوی در رفت کنار تا کوک بیاد تو
با اومدن کوک تو رفتو رو تخت نشست غذارو هم گذاشت رو تخت
- بیا بشین
+ راحتم بهتره حرفتو بزنی
- هوف اوکی فکر کنم اندیا درباره امروز و کلا زندگیت اینجا بهت گفته
+ چیز زیادی بهم نگفت
- برای همین اینجام تا بقیه شو بهت بگم ، بعد از اینکه غذاتو خوردی لباسای مناسبی بپوش برای مراسم
با شنیدن کلمه مراسم حرف کوک و قطع کرد
+ مراسم ؟ چه مراسمی؟
- اگه اجازه بدی میخوام بگم ، مراسم امروز یه جورایی اشناییو سخنرانیه بقیه ادمایی که تو این مراسمن قبل تو اومدن اینجا و نزدیک یک هفته ای تو این اتاقا دارن زندگی میکنن تا روز موعود که امروزه و تکلیفشون مشخص بشه و تو اخرین نفری هستی که من پیدا کردم تا بتونن امروز این مراسمو برگذار کنن
+ بتونن؟ کیا بتونن؟
- چقدر سوال میپرسی همون حاکمو بقیه دارو دستش که میبینی حالا ، داشتم میگفتم تو اون مراسم به هرکدومتون یه کاری میسپرن که اگه اون کارو به درستی انجام بدی جایگاهت مشخص میشه و عضوی از این خانواده میشی اگه نه که چیز میشی حالا بیخیال بعدا میفهمی
تا اومدم سوال بپرسم که چه اتفاقی میوفته کوک پاشد و سریع از اتاق رفت بیرون
چرا اینجوری میکنن اینا درست حرف نمیزنن؟
رفت رو تخت نشست  و به ظرف غذا نگاه کرد
یه ظرف رامیون و کیمچی و چند تیکه کوچیک نون
به نظر کم میومد ولی کافی بود
شروع کرد به خوردن که وسطاش صدای زنگ بلندی تو راهرو پیچید
چقدر زود زنگ خورده بود اون حتی لباسشو عوض نکرده بود
تند پاشد لباسی از تو کمد برداشتو تنش کرد
پیراهن مردونه و شلوار قهوه ای
از در اتاق رفت بیرون که دختر و پسرای زیادیو دید که از راهرو داشتن به سمت مراسم میرفتن تند پشت سرشون راه افتادو از پله ها پایین رفت
بعد یه چند دقیقه از جولوی همون دری که با کوک وارد قلعه شده بودن گذشتنو به در بزرگی رسیدن
با صدای بلندی در باز شدو بقیه رفتن تو
اون سالن مثل کلیسا بود ولی با اونجا خیلی فرق داشت
تفاوتشم این بود که اونجا به شدت بزرگتر و مجلل تر بود
جایی برای نشستن انتخاب کرد
نزدیکای نیم ساعت بعد حاکم داخل اومد و پشت سرش چند نفر دیگه اومدن و سرجای مشخص شدشون نشستن
حاکم رفت بالای سکو و شروع کرد با صدای بلند چیزی خوندن
انگاری داشت ورد میخوند
= به همگی خوش امد میگم که به اینجا اومدین چه دیر و چه زود ، طبق چیزی که میدونید پیش میریم

میدونیم؟ چی میدونیم؟
= از همین جولو کاراتون،جایگاهتون،تکلیفتون،درکل ایندتون که توی پاکتی نوشته شده به دستتون میرسه
دونه به دونه انجام میدین و اگه کسی میخواد مخالفت کنه میتونه همین الان این کارو انجام بده
با سکوتی که توی سالن شد فهمیدم کسی جرعت مخالفت نداره
= بسیار خب میتونین شروع کنید
چند نفر که لباساشون مثل هم بود از جولو شروع کردن به دادن پاکت ها به دست ادما
کم کم به دست تهیونگ رسید کسی که داشت پاکتو میداد به دست تهیونگ چند لحظه ای مکث کرد به چشمای تهیونگ نگاه کرد و پاکت رو عوض کرد
داشت از کنار تهیونگ رد میشد که گفت مواظب باش
این موجودات با کاراشون و رفتارشون میترسوندنش
اروم در پاکت و باز کرد و کاغذ داخلشو دراورد
: گرگینه
چی؟ الان این یعنی چی؟
=طبق نوشته پاکت هاتون توی جایگاه های مشخص شده برید
بعد حرفش پایین سکو شیش تا در باز شد و بالای در ها نوشته ای پدید اومد
دونه به دونه خوندشون
الف،خوناشام،جادوگر،گرگینه،پیشگو،الهه
بلند شد و وارد اتاقی که بالاش نوشته بود گرگینه شد که تعداد زیادی ادم اونجا بود
کسی با لباس مخصوص اومد تو
× الان هرکدومتون انتخاب میشید زیر دست چه کسی اموزش ببینید
با خارج شدنش از اتاق بیست نفر وارد اتاق شدن که میتونست کوک رو از بینشون پیدا کنه
کوک که تهیونگو دید سریع اومد سمتش و دستشو گرفت
- من کار اموزم رو انتخاب کردم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام امیدوارم این پارت هم دوست داشته باشید
نسبت به پارت های قبلی این پارت بیشتر شد
پارت قبل خیلی خیلی کم ووت دادید
ولی این پارتو برای همون دوسه تا ریدر نوشتم
امیدوارم ووت بدید🫠

The savior of the forest🌑Where stories live. Discover now