تو ماشین:
+ته؟!
_بله؟
+چرا باهاش این کارو میکنی؟! اون چه که گناهی کرده؟! مگه عاشقش نبودی؟! چه بلایی سره اون تهیونگ عاشق اومده؟
_میدونی من هیچوقت عاشق اون نبودم ، نیستم و نخواهم شد. اون ادمیه که همش دنبال توجه و همه توجها رو اونه! چرا می چا کات کرد؟ بخاطر اون بود .
+داری میگی بهش حسودی میکنی؟!
_هه من به اون آشغال حسودی کنم؟
+پس دلیل این همه شکنجه چیه؟
_به تو ربطی داره؟!
+اره اره ربط داره!!!
_نکنه عاشقش شدی؟!
+حرف دهنتو بفهم ته ، اون برادرمه!
_چه زود جایگاهمونو به یکی دیگه دادی!
+مزخرف نگو !..... سریع تر برو
Somin:
صورتش خونی بود، بدنش خونی بود، لباساش پاره پوره بودو جاهایی از بدنش و نشون میداد که کبود بود. دستمو زیر سرش گذشتم .......... یهو داد زدم:تهههههههههههههههه
ته یهو ماشینو نگه داشت: چی شد؟؟؟
+از سرش داره خون میاد ، سرش داره خونریزی میکنه!!!!
_چیییی؟؟؟؟؟؟ چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟
+ تو....... تو این بلا رو سرش اوردییییی ، اگه خوب نشه هیچوقت نمی بخشمت ته!! حالا تند تر برووووو به من زل نزنننن بروووووو.
YOU ARE READING
LOVER _ HATER
Fanfictionجیمین پسری که تو ۱۰ سالگیش خانوادشو از دست میده و با عمه اش زندگی میکنه و تهیونک پسره سردیه که از جیمین متنفره چرا؟ چون از بچه گی با جیمین مقایسه میشده و الان دوست دخترش بخاطر اون باهاش کات کرده ...........
