𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐅𝐢𝐯𝐞

314 92 33
                                    

هایی💖✨️
ببینین کی بعد مدت‌ها کامبک‌ کرده 👀
━━━━━━━━━━━━━━━

با خستگی و بدون در آوردن لباس‌هاش روی تخت خواب ولو شد و با ناله پرسید:
_ امشب جونگکوک چش بود؟
_ نمی‌دونم!
_ خیلی عجیب شده بود!

نامجون در تایید حرف جین سر تکون داد و گفت:
_ امشب از همیشه عجیب‌تر بود.. اوف.. تتوی تازه‌ش رو دیدی؟
_ تتو؟ کجا؟

مرد به قسمتی از ساعد دستش اشاره کرد و جواب داد:
_ اینجا.. یه مار گنده‌ بود.. وقتی دیدمش مورمورم شد!

آه جین بلند شد و با ناراحتی گفت:
_ معلوم نیست داره چه بلایی سر دستش میاره!
_ دیگه هیچ جای خالی روی دستش نمونده که تتو نزده باشه!

جین به پهلو چرخید و با ناامیدی پرسید:
_ چه کاری از دستمون برمیاد وقتی حتی به حرفامونم گوش نمی‌ده؟
_ میگم..
_ هوم؟

نامجون حین درآوردن کتش با دلهره گفت:
_ میگم نکنه توی محل کارش مشکلی براش پیش اومده..

مکثی کرد و بعد از باز کردن کراواتش، با جدیت از جین پرسید:
_ به نظرت زنگ بزنم محل کارش، از همکاراش بپرسم؟

جین برای بار چندم آهی کشید و سرش رو به دو طرف تکون داد. زیر لب گفت:
_ این دیگه زیاده رویه!

نامجون روی صندلی نشست و درحالی که به کراوات باز شده‌ی بین انگشت‌هاش خیره شده بود، پرسید:
_ پس چیکار کنیم؟ نگرانشم!

جین به پهلو چرخید و جواب داد:
_ بیا یکم صبر کنیم.. آخر سر خودش میاد همه چی رو می‌گه!
_ امیدوارم!

بعد از چند ثانیه، نامجون دوباره گفت:
_ جین.. شاید مشکل از گرگش باشه!
_ گرگش؟

نامجون جواب داد:
_ آره.. یادمه یه جا خوندم وقتی گرگ آدم احساس ناامنی کنه رفتارهای عجیبی از خودش نشون می‌ده!

جین همزمان که با نوک انگشت اشاره‌ و وسط هر دو دستش شقیقه‌هاش رو ماساژ می‌داد گفت:
_ وقتی گرگ احساس ناامنی کنه، میلش به تولید مثل بیشتر می‌شه!

نامجون با دهن کجی اصلاح کرد:
_ اون برای وقتیه که گرگ حس کنه قراره به زودی بمیره.. بعدش تلاش می‌کنه تا با تولید مثل نسلش رو حفظ کنه!
_ جدی؟
_ اوهوم!

جین نیم نگاهی به همسرش انداخت و پرسید:
_ پس منظورت اینه که جونگکوک باید جفت پیدا کنه تا آروم بگیره؟
_ یه همچین چیزی..

عینکش رو از روی چشمش برداشت و ادامه داد:
_ فکر کنم چون گرگش سلطنتیه، بیشتر داره خودش رو نشون می‌ده.. گرگش بی‌قراره و خودشم بی‌قرار شده!

جین سر تکون داد و گفت:
_ ولی نمی‌شه مجبورش کنیم به زور با یکی جفت بشه!
_ اینم نمی‌شه که دست رو دست بذاریم تا اینقدر به خودش آسیب بزنه!
_ یکم بگذره به تهیونگ می‌گم باهاش حرف بزنه!

𝐋𝐢𝐥𝐢𝐮𝐦Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon