آزمایشگاه

93 13 4
                                    

[جین]
+ دیگه نمیتونم تحمل کنم. بخدا دیگه نمیکشم. هوسوک هیونگ، اگه به خاطر تو نبود همون ۶ سال پیش که فهمیدم دارم کدوم گوری میرم از این کار میومدم. دارم دیوونه میشم

_ ببخش داداش شرمنده؛ میدونم این مدت خیلی سختی کشیدی ولی باور کن ماهم داریم همه تلاشمون رو میکنیم تا زودتر این ماجرا تموم بشه.

+میدونم. من به شما اعتماد دارم وگرنه محال بود دوباره پامو تو اون خراب شده بزارم

÷خیله خب بچه ها بیاین ببینم امروز چیکاره اید. از روزتون بگین.

+عذاب آور. مثل همیشه

=ولی برعکس امروز برای من عالی بود. با سوبین زدیم انتقاممون رو از اون جکسون بدردنخور گرفتیم. فکرکرده با شاخ بازی میتونه قلدر مدرسه باشه.

÷ باز چه غلطی کردین؟

= من کاری نکرده بودم. از بچه ها شنیدم چهارشنبه که ما تمرین موسیقی داشتیم جکسون و دوستاش سوبین رو تکی گیر اورده بودن و براش قلدری کردن. ماهم امروز رفتیم تا میخوردن زدیمشون

÷پس برای همینم دستت کبوده. حالا این چه ربطی به تو داشت؟

=ربط داره داداش ربط داره. هر موضوعی که تهش به سوبین برسه به منم مربوطه. ما یک روحیم در ۲ بدن.

_ افرین درستشم همینه. هیچوقت نباید حرف زور رو با خودت به خونه ببری. با هرکسی باید مثل خودش رفتار کنی. یادت باشه، اگه مظلومی تو دنیا نباشه پس ظالمی هم وجود نداره. از حق خودت همیشه دفاع کن.

÷خیله خب توصیه های گُهر بارتون رو بزارین برای بعدا. خب نفر بعدی چی میخواد بگه؟

_ خودم میگم... راستش امروز از طرف دادستانی جوخه مارو احضار کردن و درمورد پرونده HBD ازمون سؤالایی پرسیدن. پرونده هم رسما به خود دادستان تحویل داده شد. خداروشکر حالاکه پرونده به دادستانی تحویل داده شده میتونیم امیدوار باشیم زودتر مجوز عملیات رو بهمون بدن.

÷ جدی؟ خب خداروشکر... باشه حالا جین، تو بگو

نفس عمیقی کشیدم. خیلی سخته بخوام دوباره به وقتایی که داخل اون آزمایشگاه کوفتی هستم فکرکنم. اما از وقتی با بچه ها به یک خونه اومدیم، برناممون همین بوده که از روزمون بگیم تا اگر مسئله ای برای کسی بوجود اومده باشه، با هم فکری همدیگه حلش کنیم. البته که اینکار باعث میشه یکم سبک بشم و حس بهتری داشته باشم. پس شروع به گفتن کردم.

+ خب راستش دلم نمیخواد درموردش حرف بزنم ولی... میگم. آزمایش هاشون داره سخت تر میشه. دیگه حتی همون یذره غذایی هم که بهشون میدادن درست حسابی نمیدن. فقط بخور و نمیره. منم که با اینهمه خون دل خوردن تونستم یکم اعتماد رئیس رو جلب کنم، فقط یکم غذای خارجی میتونم براشون ببرم. الان ۳ روزه جیمین و یونگی فقط آب میخورن. جونگ کوکه که بعد از اینکه بهوش اومد، دوباره ازش همون آزمایش های مسخره رو گرفتن. جدیدا کوکیم خیلی ضعیف تر شده و تقریبا میشه گفت بعد از هر ۲ ازمایش بیهوش میشه.

Jaguar or Rabbit? ✔️Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz