"هفتهی دیگه باید برای مراسم آماده بشم، میای؟"
با صدای گیرا و مردانهاش گفت و لبش رو ظریفانه با زبونش خیس کرد.
پلکهای جونگکوک سوسو میزدن. نمیدونست توی اون لحظه چی باید بگه.
فکر کردن به انتخاب واژهها رو متوقف کرد؛
به سختی لبهاش رو از هم فاصله داد و با صدای آرامی گفت:"اممم... نمیـ... نمیدونم آجوشی."
"اگه میتونـ... آ... آجوشی؟!"با تعجب گفت، چشمهاش مثل برقگرفتگیِ خفیفی از هم باز شده بود.
جونگکوک تازه متوجه شد چه گندِ بزرگی زده.
آجوشی؟ چطور میتونست جلوی فرد مشهوری انقدر راحت سوتی بده؟
تقریباً دست و پاهاش رو گم کرده بود و انگار قرار نبود به راحتی پیداشون کنه."مـ... منظورم این... نبود واقعاً... معذرت میخوام."
سرش رو پایین آورد و به میز مقابلش خیره شد. تهیونگ که از کیوت و شیرینیِ پسر روبهروش خندهاش گرفته بود، به سختی خودش رو کنترل کرد.
سعی داشت بیشتر اذیتش کنه.
اذیت کردنش به اندازهی چندین روز و چندین هفته اجرا روی استیج، براش لذتآور بود."معذرت خواهیات کافی نیست."
"ولی..."
"به یه شرط میبخشمت."جونگکوک امیدوارانه گفت:
"چه شرطی؟"
تهیونگ چهرهی معمولیاش رو که همه میشناختن کنار زد و افکار پنهان و خبیثانهاش رو نشان پسر داد.
"باید توی مراسمم شرکت کنی، ولی نه به عنوان تماشاچی..."
تهیونگ چشمهاش رو تیز کرد و به فردِ خجالت زدهی مقابلش دوخت.
"باید باهام برقصی."
جونگکوک متعجب از چیزی که شنیده، سرش رو به سرعت بالا آورد و با چشمهای بابوییاش، به چهرهی عجیب مرد خیره شد.
"چی؟"
تهیونگ که به هدفش رسیده بود، به آرامی امتداد خط لبهاش رو کش داد و تک خندهی کوتاهی کرد.
"هی شوخی کردم پسر، با من کلا نمیشه جدی بود."
خندید. خندیدنش با اون لبهای صورتی و ملایم و دندانهای خرگوشیاش، تهیونگ رو محو خودش میکرد و باعث میشد اونهم با خندههاش لبخند بزنه.
انگار زمان از جاری شدن ایستاده بود.
درست مثل قلبی که سکته میکنه، برگی که از روی شاخه به زمین میافته، برفی که نمیباره، شبنمی که از روی گل سر میخوره و زندگی که تمام میشه...
به همیناندازه شیرین و وصف نکردنی بود.
توی سرش صداهای اطراف قطع شده بودن و تنها آهنگِ کافه به گوش میرسید که توی مغز و قلبش پخش میشد.
ناگهانی با صدای جونگکوک به خودش اومد و اون رو از جهان ناشناخته شدهاش به بیرون پرتاب کرد.
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐧𝐜𝐞 𝐢𝐧 𝟏𝟗𝟖𝟐
Romanceدنیای کوچکِ کلاسیکی که در سرمای پاییز، با دستان تو گرم میشود. خلاصه: تهیونگ رقصندهی معروفِ کرهی جنوبی، باید برای فستیوال سال آماده بشه اما زمانی که نگاهاش به دردهای پسرِ جوانِ توی سالن گره میخوره در عمق اون چشمهای بابویی غرق میشه؛ رقیبی که ا...